رایگاه

تارنمای دیدمان و اندیشه؛ یادداشت‌های محمدجواد اخوان

رایگاه

تارنمای دیدمان و اندیشه؛ یادداشت‌های محمدجواد اخوان

رایگاه

«فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»

آن چه می نویسم احتمالا دیدگاه و نظر من است، اما نام تارنمای خود را «رایگاه» نهادم تا مکانی باشد جهت اقتراح و تضارب آرا و خوانندگان محترم خود بیاندیشند و برترین را برگزینند!

کانال من در شبکه اجتماعی تلگرام
https://telegram.me/mjakhavan

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

از تاریکخانه اشباح تا پایگاههای دشمن

شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۸۹، ۰۲:۱۸ ب.ظ


از تاریکخانه اشباح تا پایگاههای دشمن

مروری بر دو دهه فعالیت رسانه های تجدیدنظرطلب

مطالعه جریان رسانه ای تجدیدنظرطلب نشان می دهد این جریان در دهه دوم انقلاب رشد کرده و در دهه سوم انقلاب بسیاری از نیات خود را اجرایی می سازد. پیشینه حرکت رسانه ای تجدیدنظر طلبان به سال های پایانی دهه شصت باز می گردد. در دو سال پایانی دولت مهندس موسوی، وزارت ارشاد اجازه انتشار نشریاتی هم چون «دنیای سخن» و «آدینه» را به جریان سکولار داد که در قالب فعالیت های ادبی و فرهنگی اجتماعی مأمنی را برای بازگشت سکولار ها و طرد شدگان از سوی انقلاب و مردم فراهم آورده بودند.

در دولت سازندگی نیز با تغییراتی در کادر وزارت ارشاد روند اعطای مجوز به نشریات سکولار شدت گرفت. از سویی در میان مدیران دقت وزارت ارشاد، نیز تمایلی به غرب به چشم می خورد و فصلنامه «ارغنون» که از بهار 1373 در مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و به مدیر مسئولی «احمد مسجد جامعی» منتشر می شد ، نمونه خوبی برای این موضوع است. این فصلنامه که «غرب شناسی» را هدف اصلی خود تعیین کرده بود به دست غربزدگانی اداره می شد که هم و غم خود را در ترجمه دیدگاه های فلسفی متفکران غربی همچون هابرماس ، گادامر، راسل ، وینگشتاین، مارکوزه، پوپر و ... قرار داده بودند.

 

از سوی دیگر مدیران وقت وزارت ارشاد نیز تمایل چندانی به نظارت دقیق بر مطبوعات نداشتند. در سال 1370 زمانی که مجله «گردون» به صاحب امتیازی یکی از کارمندان وزارت ارشاد اقدام به اهانت به حجاب و مقدمات اسلامی در طرح روی جلد خود کرد و این اقدام با اعتراض اقشار مذهبی گوناگون جامعه مواجه شد، وزارت ارشاد با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد ارزیابی این موضوع تنها با هئیت منصفه است و هیچ مقام دولتی و غیر دولتی حق ندارد به سانسور و کنترل نشریات مباردت ورزد.[1]

در این دوره روند تساهل و تسامح حاکم بر وزارت ارشاد بارها با استقبال محافل ضد انقلاب مواجه شده بود. علی سجادی از عناصر وابسته به تشکیلات فرماسونری در ماهنامه پر – وابسته به بنیاد پر – که در آمریکا منتشر می گردد، نوشت: «در نتیجه تساهل حکومت (جمهوری اسلامی) ، نشریاتی هم چون آدینه چستا و گردون به بازار آمد.»[2]

هم چنین یکی دیگر عناصر ضد انقلاب در گفتگو با یکی از رادیوهای بیگانه گفت: «همان کاری که شاه کرد و مرخص شد ... همان اشتباه را این حکومت کرد و لای مطبوعات را باز کرد و دیگر محال است بتواند جلوی این موج را بگیرد.»[3]

در این دوره جبهه وسیعی از نشریاتی که ابتدا ظاهرا تنها در حوزه های فرهنگی مشغول تبلغ لیبرالیسم فرهنگی اجتماعی بودند ، اما به تدریج از دل آنها نشریات سیاسی نیز پدید آمد شکل گرفته بود که در یک حرکت خزنده مشغول تغییر و تحول بافت زیر بنایی فرهنگی اجتماعی جامعه بودند.

«سیامک پورزند» از عناصر پشت پرده مطبوعات زنجیره ای و از وابستگان جبه سلطنت طلب ، بعدها در اعترافات خود حقایق بسیاری از روند تهاجم این نشریات را تشریح کرد و گفت: «هدف ما این بود که بتوانیم از شرایط و موقعیت ها استفاده کنیم، برای این که جوانان توجه کنند به مسائل فرهنگی غرب و این هدف از طرف خارج کشور هدایت می شد... هدف ما ترویج دگراندیشی و توجه دادن به غرب بود . من با مجلاتی که جنبه دگراندیشی داشتند مثل ماهنامه و هفته نامه ها ... جلسات مختلفی را ترتیب می دادیم... (هدفمان این بود) در روزنامه ها ، مطبوعات فضایی را به وجود آوریم که در مردم این تصور به وجود آید که اوضاع در حال تغییر است.»[4]

آری، تحرک وسیعی برای ایجاد تغییرات اساسی در جامعه تدارک دیده شده بود و در مقابل چشم های بسیاری بر این اقدامات بسته بود. در این زمان ، نوک پیکان انتقادات ، شخص سید محمد خاتمی قرار داشت و البته او نیز مورد حمایت رئیس جمهور وقت قرار داشت. سرانجام انتشار شماره ای از نشریه ای موهن – به نام فاراد – خاتمی را در خرداد 1371 مجبور به استعفا کرد.

در استعفا نامه خاتمی – خطاب به رئیس جمهور وقت – نکاتی به چشم می خورد که نشانگر جهت گیری وی و مدیران وقت وزارت ارشاد در مقابل شبیخون فرهنگی است. خاتمی مخالفت ضمنی خود را با دغدغه بسیاری از دلسوزان در خصوص شبیخون فرهنگی اعلام می نمود. پس از استعفای سیدمحمد خاتمی، علی لاریجانی و در دولت دوم سازندگی، مصطفی میر سلیم در مسئولیت وزارت ارشاد قرار گرفتند که هر چند تلاش هایی برای مقابله با جریان رسانه های سکولار و تجدیدنظرطلب پیگیری کردند اما بررسی نتایج نشان از کم ثمر بودن این فعالیت هاست.

البته در این دوره تکنوکرات های دولت سازندگی نیز به سهم خویش در دامن زدن به فضای لیبرالیسم در کشور نقش ایفا کردند. محمدتقی بانکی ، معاون وزیر وقت معادن و فلزات و مدیر عامل شرکت ملی فولاد نشریه ای به نام «نگاه نو» منتشر می نمود . از اولین شماره های این نشریه گفتمان ایدئولوژی زدایی که ترجمانی از پایان پذیرفتن اندیشه و ناب انقلاب اسلامی بود، در این نشریه تبلیغ می شود. به جز اینها، اندیشه هایی هم چون پلورالیسم (تکثر گرایی) ، تمایل به غرب ، حمایتن از روشنفکران سکولار، حمایت از هنر و موسیقی های مبتذل و ... از جمله مباحثی بود که در جریده این مدیر عالی رتبه دولت سازندگی تبلیغ می شد.

البته او تنها نبود محمد محسن سازگارا، معاون بهزاد نبوی در وزارت صنایع سنگین – در دولت میر حسین موسوی – که در دولت سازندگی با بهره گیری از نزدیکی با معاونت مطبوعاتی وقت وزیر ارشاد – خاتمی – به مدیر عاملی تعاونی مطبوعات هم رسیده بود، در ماهنامه خود «آینه اندیشه» درمان مشکلات کشور را در جایگزینی آن چه مدیریت علمی می خواند به جای مدیریت فقها می دانست. ناگفته پیداست که آن چه در دراین جا بیش تر مورد تهاجم امثال او قرار داشت اصل اساسی ولایت فقیه بود. علاوه بر این در همین نشریه، او از مسئله رابطه با آمریکا نیز حمایت می کرد.

از سویی اولین روزنامه رنگی کشور – همشهری – که از سوی شهرداری تهران منتشر می شد، گرچه مدعی بود به دنبال دوری از سیاست زدگی است، اما در عمل گاهی فرهنگ و تفکر لیبرال سرمایه داری را به گونه ای نامحسوس تبلیغ می کرد. مخاطبان «همشهری» در کنار موضوعات مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و... پس از سالها خواننده مطالبی هم چون پیش گرفتن «مدونا» (زن رقاصه آمریکایی) از «مایکل جکسون» در افکار عمومی آمریکا بودند و یا تبلیغ اندیشه اشخاصی هم چون «مهدی حائری یزدی» را مشاهده می کردند که نه تنها مخالف ولایت فقیه بلکه مخالف الهی بودن حکومت پیامبر (ص) بود.

موسسه همشهری، فرهنگسراها و بخش های دیگری از شهرداری تهران از جمله سازمانهایی بودند که پس از انتخابات مجلس چهارم و نیز استعفای سیدمحمد خاتمی از وزارت ارشاد به مکانی برای امرار معاش و فعالیت های سیاسی فرهنگی برخی اعضای موثر جناح چپ تبدیل شده بود ، با این تفاوت که اندیشه های هم چون خط امام (ره) و مبارزه با اسلام آمریکایی در اینها تا حدی تقلیل یافته بود که پهلو به لیبرال سرمایه داری می زدند.

در این سال ها تنها رسانه ای مخالف سیاست های دولت سازندگی بود، روزنامه «سلام» بود که مدیریت آن با محمد موسوی خوئینی ها بود و افرادی هم چون عباس عبدی در آن قلم می زدند. البته دولت سازندگی در مقاطعی همین قدر انتقاد را بر نمی تافت و اقدام به واکنش های جدی وحتی مقطعی توقیف این نشریه نمود.



[1] ) سلام ، 24/05/1370

[2] )ماهنامه پر – به نقل از نفوذ و استحاله ص 93

[3] )رادیو 24 ساعته ایرانیان به نقل از نفوذ و استحاله ، ص94

[4] )روزنامه کیهان ، 6/05/1381

 

قسمت دوم:

دوران اصلاحات که با شعار توسعه سیاسی و دفاع از آزادی شهرت یافت و  با تکیه بر تسامح و تساهل لیبرالی میدان تاخت و تاز سکولارها و لائیک‌ها فراهم بود، پشت نقاب اصلاح‌طلبانی را که با تابلوی «خط امام» و «تفکر چپ اسلامی» قدرت را کسب کرده بودند، برملا ساخت. در این دوره بود که مطبوعات و نشریات به بلندگوی افکار ضددینی یا سکولارهایی تبدیل شده بود که دین و باورهای دینی را عامل استحکام نظام جمهوری اسلامی دانسته و پای‌بندی به احکام و موازین شرعی را عامل مقاومت و پایداری مردم مسلمان و معتقدان نظام اسلامی در دفاع و حمایت از نظام می‌دانستند. از این رو جریان افراطی که رأی مردم در دوم خرداد رانفی نظام یا «نه‌ی بزرگ مردم به نظام» تلقی کرده بود، شتابزده تهاجم به ارزش‌ها و اعتقادات دینی را در دستور کار خویش قرار داد و در فاصله سالهای 76 تا 79 بیشترین هجمه را به برکت اباحه‌گری حاکم بر دستگاههای نظارتی دولت دوم خرداد صورت داد.

در این دوره عده ای سخنان خویش از قراردادن عقل در برابر وحی سخن گفتند و به تفسیر وحی توسط روحانیان معترض شدند و نسبت به تقلید از مراجع گلایه کردند.

 

قرائت‌های مختلف را مطرح کردند تا هرمنوتیک غربی را بیان کنند تا به اصطلاح اثبات کنند که به تعداد عقول بشری راه وجود دارد به رسیدن به خدایی که الزاماً هم نباید واحد باشد و در این میان کسی حق ندارد دیدگاه خویش را برتر از دیگران بداند و به ترویج آن بپردازد.

در همین مسیر از اومانیسم و انسان محوری به جای خدامحوری سخن راندند و در سرمقاله‌هایشان از کوتاه ساختن دست دین از دامان اجتماع نوشتند و اینچنین مافی‌الضمیر خود را که در آن اعتقادی به توانایی فقه اسلام و شیعه در ادراه جامعه وجود نداشت، آشکار ساختند. لذا مقصود نهایی خویش را در جدایی دین از سیاست تحت عناوین تازه‌تری نظیر جدایی نهاد دین از نهاد قدرت دنبال کردند و این همان تیر خلاصی بود که مارتین لوتر سالها پیش بر پیکر نیم جان مسیحیت رها ساخت و سکولاریسم نام گرفت. چنانچه اکبر گنجی در مقاله‌ای که روزنامه خرداد به چاپ رساند می‌نویسد: «لذا تفکیک نهاد دین از نهاد دولت یکی از لوازم پروژه روشنفکری دینی است.»

حجم مطالب موهن و شبهات و تعرضات در مطبوعات این دوره به اندازه ای است که به تنهایی در قالب چندین جلد کتاب قابل عرضه است. حوزه های مورد تهاجم نیز بسیار متنوع و گسترده اند؛ به نحوی که می توان ادعا کرد که هیچ حوزه ای نبود، مگر این که مبانی شرعی، عقلی، عرفی و قانونی آن که در اسلام و جمهوری اسلامی مبنای سلوک فردی و رفتار اجتماعی قرار گرفته است، مورد انکار، تشکیک و یا تحریف واقع شدند. حوزه هایی نظیر حقوق اساسی، معرفت شناسی، دین شناسی، فرهنگی - هنری، اجتماعی، سیاست خارجی، فقهی - حقوقی، تاریخ سیاسی اسلام و انقلاب، اقتصادی و. . .  که در زیر به نمونه هایی از آن اشاره می گردد:

«. . . دین، خط و مرز قرمز و منطقه حفاظت شده ممنوعه ندارد و به هر مسؤولش می توان اعتراض کرد، پیامبرش را می توان به سؤال و نقد کشید. . . در این برداشت دین شناسانه، به خدای خالق و هستی بخش می توان اعتراض جست. . . فراتر از آن می توان او را فتنه گر خواند. »[1]

«در تاریخ ایران به ویژه در دوران قاجار به غیر از تعداد انگشت شماری از روحانیون مخلص و آگاه که یکسره داد وطن خواهی و عدالت طلبی سر دادند (مثل سیدجمال الدین اسد آبادی، طباطبایی و. . . ) دیگر روحانیونی که به نحوی با دستگاه سلطنت ارتباط داشتند، از نفوذ خود در بین مردم به هیچ وجه استفاده نیکو ننمودند و پیوسته به فکر مقام و قدرت و یا وجهه مقدس خود بودند. »[2]

«. . . جریان قدرتمندی که در سال های اول انقلاب در حزب جمهوری اسلامی تشکیل پیدا کرد، بر این باور بود که بعد از انقلاب، همان طور که مارکسیست ها می گویند برای ریشه کن کردن رسوبات دوران استبداد مطلقه سلطنت، باید دیکتاتوری پرولتاریا حاکم گردد. اما چون انقلاب ما اسلامی است و ما مسلمان، به جای دیکتاتوری پرولتاریا، باید دیکتاتوری صلحا را برقرار ساخت. . . »[3]

«در جامعه ولایی، مردم شایستگی و توانایی اداره امور خود را ندارند و محتاج هدایت و سرپرستی اند. از نظر این گروه، تنها یک قرائت از دین وجود دارد که باید هم آن را پذیرفت. . . در جامعه ولایی، تکثر یعنی تزاحم و اختلال در نظم امور، یعنی هرج و مرج، حضورو فعالیت احزاب سیاسی و انجمن های مدنی با اندیشه ولایت فقیه در تعارض است. جامعه ولایی، یک جامعه مونولیتیک یا تک سواری، تک صدایی است. در جامعه ولایی، قانون، نظر و اظهار ولی فقیه است. حتی اگر قانون نوشته ای هم وجود داشته باشد و همه آن را تصویب و امضا کرده باشند باز رهبری بالاتر و مافوق قانون قرار دارد. . . در جامعه ولایی، رابطه مردم با رهبری، توده وار، سامان نیافته و یک طرفه است. . . »[4]

«جوان ناشاد، جوانی که از عشق سرشار نشده، عشق را گناه دانسته، از ته دل نخندیده، با دوستان خود به پایکوبی نپرداخته، در طبیعت نچرخیده، خود را نیاراسته، جوانی خود را به نمایش ننهاده و در آینه با دلدادگی به خود ننگریسته، جهان و زندگی را دوست نخواهد داشت. به جنس مخالف با کینه ای جنون آمیز خواهد نگریست و در صف آزادی و سازندگی و نوجویی قرار نخواهد گرفت. . . لازمه برپایی جامعه مدنی دعوت جامعه به رواداری و پرهیز از خشونت است. تحول فرهنگی ای لازم است که من جان مایه آن را در شاد زیستن می دانم. . . در هر شهری ده کلاس موسیقی دایر کنید، بسیاری از مشکلات حل می شود. مشکل جامعه ما کمبود متخصص فیزیک و شیمی نیست، کمبود کسانی است که می توانند سیرک و قطار شادی راه بیاندازند، آوازی بخوانند، سازی بنوازند، نقشی بنگارند و دست برافشانند. می خواهید در تشکیل جامعه مدنی سهیم باشید؟ موسیقی بیاموزید، سازتان را نه در خلوت انس بلکه بر سر کوچه بنوازید و شاد بنوازید. »[5]

 

«هر کس حق دارد بر اعتقاداتش پافشاری کند. مثلاً برقراری روابط جنسی میان همجنسان در کشورهای غربی جرم تلقی نمی شود (البته در مورد افراد بالغ و بدون توسل به زور) و قابل مجازات نیست. کلیسا این عمل را به لحاظ اخلاقی و با استناد به کتاب عهد قدیم و جدید و به پیروی از سنت و تفسیرهای مذهبی خویش، نوعی از تمایلات جنسی مردود می شمارد. حال اگر به فرض کلیسا می خواست به دوران منع قانون همجنس گرایی باز گردد ممکن بود به عدم تساهل قابل سرزنشی متهم شود. از سوی دیگر اما سازمان های همجنس گرایان اصرار می ورزند که کلیسا از تعلیمات خود دست بردارد و آن ها را باطل کند. امری که خود نشان از ناشکیبایی طرف مقابل دارد. . . در اینجا چه کسی متعصب است و دور از تساهل عمل می کند؟. . . تساهل آنگاه ثمربخش است که دو سویه باشد. »[6]

«سانسور عکس ها و مجلات و یا تغییر بعضی از نوشته ها و نیز سانسور صحنه فیلم ها و تغییر دیالوگ آن ها از جمله اموری است که دچار افراط و تفریط شده است و گروهی که نه مجتهدند و نه فقیه حاکم، در این راستا دست به کارهایی می زنند که در حکم دلسوزی دایه مهربان تر از مادر است. . . کجای فقه آمده است که شنیدن این مطلب که دختری به پسری - ولو اجنبی - بگوید تو را دوست دارم و عاشقت هستم، روا نیست. . . آیه شریفه (قرآن) به صراحت عمل زشت لواط و برخورد لوط پیامبر را با مردم خویش بیان می کند. حال اگر در فیلمی چنین داستانی به تصویر کشیده شد بعضی آن را برنمی تابند. در جای دیگر قرآن آمده است آیا بازگو کردن چنین نعمت هایی به خاطر آنکه از دوشیزگان یا جام های شراب سخن به میان آمده، نارواست؟. . . چگونه باید صحنه حاکی از روابط جنسی را از فیلم حذف کرد، اما فیلم پلیسی را با همه دقایق و ریزه کاری هایی که در قتل های مرموز به کار گرفته می شود همراه صحنه قتل و جنازه مقتول و فجایع مربوطه نشان داد؟!»[7]

در پی افزایش حجم حملات به سوی ارزش های اسلامی و انقلابی در رسانه های مکتوب و نوشتاری که عمدتاً در این دوره با حمایت دولت انجام می شد، رهبر انقلاب لحن بیانات خویش را از توصیه به اتمام حجت و توبیخ مسئولین ذی ربط به ویژه وزیر ارشاد وقت، تغییر دادند. معظم له در موارد متعددی با انتقاد شدید از سیاست های غلط و منحرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بعضاً همسویی آشکار با شبیخون فرهنگی دشمن، ایشان را توبیخ کرده و خواستار پایان دادن به این تراژدی غمبار در حق ملت ایران، به ویژه نسل جوان شدند.

سرسختی مهاجرانی و اصرار او بر ادامه سیاست های غلط گذشته اش، کشور را در وضعیت بسیار بغرنجی قرار داده بود او به رغم تصریح در جلسه استیضاح اش که گفته بود:

«سخنان و مواضع مقام معظم رهبری و مقام ولایت امر را فصل الخطاب همه سخنان و موازین می دانم و وقتی رهبری موضعی را گرفتند همه ما موظف به حمایت و دفاع هستیم»[8]

اما پس از کسب رأی اعتماد مجدد از سوی مجلس پنجم، عملاً هیچ گامی در این جهت برنداشت، بلکه مصمم تر از گذشته به همان سیاست ها ادامه داد و تا آنجا پیش رفت که با انتقاد صریح و بی پرده مقام ولایت روبرو شد. معظم له با نقد عملکرد مهاجرانی در طول عمر وزارت ایشان فرمودند: «وزارت ارشاد در این دو سال که ایشان در رأس کار هستند هیچ کار اسلامی به عنوان اسلامی نکرده. . . من از وزارت ارشاد راضی نیستم. »[9]

رهبر معظم انقلاب با نشان دادن عمق نارضایتی و ناخشنودی خود از سیاست های فرهنگی دولت، افکار عمومی را متوجه لایه های زیرین این جنایت و عاملان پیدا و پنهان آن کرد.

 

تداوم این روند خطرناک اندکی بعد، رهبری را به اتخاذ تصمیم عملی در برابر این انحراف بزرگ واداشت. رهبر معظم انقلاب در سخنرانی دیگر ایراد کرده بود، بار دیگر به تبیین اهداف دشمنان انقلاب اسلامی در توطئه فرهنگی پرداخته و در یک دستور ضمنی به مسئولین امر، خواستار برخورد قاطع با تعدادی از نشریاتی شدند که در حکم پایگاه دشمن عمل می کردند:

«من قلباً از بعضی پدیده هایی که در کشور است رنج می برم، نمی خواهم آن چیز که برای من رنج آور است را با افکار عمومی مطرح کنم، اما آن داستان غم انگیز را می گویم. من دو سال قبل از این در یکی از خطبه های نماز جمعه گفتم که دستگاه های استکباری دنیا و آمریکا از تبلیغات، برای ساقط کردن و ایجاد اغتشاش در کشور استفاده می کنند و البته به آن دستگاه های تبلیغی گفتم که این که شما سرنوشت کشورهای اروپای شرقی را در ایران دنبال کنید، خیال خام است. اما متأسفانه همان دشمنی که به وسیله تبلیغات خود همتش این است که کشور را ساقط کند، امروز در داخل پایگاه پیدا کرده است. بعضی از مطبوعات پایگاه دشمن شده اند. من نه با آزادی مطبوعات مخالفم و نه با تنوع مطبوعات. اگر به جای بیست روزنامه، دویست روزنامه هم دربیاید، بنده خوشحال تر هم خواهد شد و از زیادی روزنامه ها احساس بدی ندارم. اگر مطبوعات آن هر چه بیشتر باشند بهتر است، اما وقتی مطبوعاتی پیدا می شوند که همه همتشان تشویش افکار عمومی، ایجاد بدبینی مردم به نظام است، 10 تا 15 روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می شوند، تیترهایی می زنند که هر کس نگاه کند، فکر می کند همه چیز در کشور از دست رفته است! امید را در جوانان می میرانند، روح اعتماد به مسئولین را در مردم ضعیف می کنند، نهادهای رسمی را تضعیف می کنند، مدل این ها کیست؟ مطبوعات غربی هم این گونه نیستند، این یک شارلاتانیزم مطبوعاتی است. . . در هر حادثه ای جو تهمت فضا را پر می کند تروری اتفاق می افتد، هنوز هیچ اطلاعی در دست نیست، هنوز از این که این حادثه را چه کسی انجام داده، هیچ کس سر نخی نداشته، اما می بینید که در روزنامه تیتر می زنند، سپاه را متهم می کنند، بسیج را متهم می کنند، روحانیت را متهم می کنند، هدف از این کارها چیست؟ چرا با بسیج این قدر بد هستند؟»[10]

با این حال مهاجرانی سه روز بعد اعلام کرد:«وزارت ارشاد اسلامی هیچ طرح مشخصی برای برخورد با ده - پانزده روزنامه ای که در بیانات اخیر مقام معظم رهبری مورد خطاب قرار گرفتند، ندارد. »[11]

قوه قضائیه که منتظر واکنش مثبت وزیر ارشاد، به عنوان اولین مقام مسئول در برخورد قانونی با این دسته از روزنامه ها بود، پس از این سخن مهاجرانی، وارد عمل شد و طی چند نوبت، تعداد 15 مطبوعات (شامل 11 روزنامه، سه هفته نامه و یک ماهنامه) که مطالبی علیه مبانی و احکام نورانی اسلام، مقدسات مذهبی ملت ایران، ارکان نظام جمهوری اسلامی، مصالح جامعه و امنیت و وحدت ملی منتشر می کردند را توقیف نمود.

این مطبوعات عبارت بودند از:

روزنامه های گزارش روز، بامداد نو، آفتاب امروز، پیام آزادی، فتح، آریا، عصر آزادگان، آزاد، صبح امروز، مشارکت و بیان و هفته نامه های پیام هاجر، آبان و ارزش و ماهنامه ایران فردا.

با تعطیلی این روزنامه ها، فضای سنگین و مسموم هیجانات و التهابات کاذب سیاسی و فرهنگی به یکباره شکسته شد و با فرو خفتن آنها، یکبار دیگر آرامش به جامعه بازگشت. هنوز چند صباحی از این وضعیت نگذشته بود که انتخابات مجلس ششم هم از راه رسید و اصلاح طلبان این بار نیز همچون گذشته (انتخابات ریاست جمهوری) فاتح این میدان شدند. اصلاح طلبان پس از آغاز به کار، اولین طرح خود با عنوان «اصلاح موادی از قانون مطبوعات» را تقدیم مجلس کرد.

با تشکیل مجلس ششم، نمایندگان افراطی و تجدیدنظرطلب این مجلس کوشیدند با تغییر قانون مطبوعات فضا را برای بی بندوباری رسانه ای محیا سازند. مجلس ششم پس از استقرار اولین طرح خود را به «اصلاح قانون مطبوعات» اختصاص داده بود. طرحی که می توانست فضای فرهنگی کشور را که سال ها در آشوبناکی به سر می برد، بار دیگر در بدترین وضعیت ممکن خود قرار دهد و یک بحران فرهنگی به معنای وسیع کلمه، ایجاد نماید.

این طرح به دلیل شتاب زدگی، بی تجربگی و نگرش صددرصد حزبی تصویب کنندگان آن، دارای اشکالات فراوان به لحاظ تعارض با مبانی شرعی، قانون اساسی و حتی مصالح ملی بود و تصویب و اجرای آن می توانست ضایعات فرهنگی و اجتماعی فراوانی را به دنبال داشته باشد.

ظاهر این اقدام، واکنش به مصوبه مجلس پنجم در خصوص اصلاح قانون مطبوعات، مصوب 1364 و اعتراض به اقدام قوه قضائیه در توقیف مطبوعات زنجیرهای بود، اما تردیدی نیست که در لایه های زیرین این اقدام، انگیزه های مهم تری همچون مقابله با جریان اصیل انقلاب و ولایت فقیه دیده می شد. چرا که طرح اصلاح موادی از قانون مطبوعات که از سوی اصلاح طلبان مطرح شد، ضمن این که در مواردی، اساساً مغایر با قانون اساسی و شرع مقدس اسلام بود، می توانست فضای فرهنگی و سیاسی کشور، را پس ازاین آرامش نسبی ایجاد شده، مجدداً به همان وضعیت اسفبار گذشته و بلکه بدتر از آن برگرداند. مسأله ای که سال ها دغدغه اصلی و از مهم ترین نگرانی های رهبر انقلاب بود.

علی رغم تاکید و اشتیاق مجلس ششم، برای تغییر قانون سابق مطبوعات، در واپسین لحظاتی که قرار بود مجلس ششم، کلیات این طرح را به بحث بگذارد وآن را از تصویب بگذراند، اما تدبیر و اقدام به موقع رهبری معظم انقلاب، از تکرار چنین تجربه تلخی جلوگیری کرد. رهبر معظم انقلاب با ارسال نامه ای به مهدی کروبی، رئیس مجلس شورای اسلامی و سایر نمایندگان مجلس ششم، تغییر قانون مطبوعات مصوب مجلس پنجم به آنچه که در طرح اصلاح موادی از قانون مطبوعات پیش بینی شده بود را خلاف شرع و مغایر با مصالح نظام و زمینه ساز نفوذ و سلطه دشمنان انقلاب اسلامی خوانده و از این رو خواستار حذف آن از دستور کار مجلس شدند. متن کامل این حکم حکومتی که در تاریخ 15/5/1379 در مجلس خوانده شد،بدین شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حجه الاسلام والمسلمین آقای کروبی، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی و حضرات نمایندگان محترم

با سلام و تحیت

مطبوعات کشور، سازنده افکار عمومی و جهت دهنده به همت و اراده مردمند. اگر دشمنان اسلام و انقلاب و نظام اسلامی، مطبوعات را در دست بگیرند یا در آن نفوذ کنند، خطر بزرگی امنیت و وحدت و ایمان مردم را تهدید خواهد کرد و اینجانب سکوت خود و دیگر دست اندرکاران را در این امر حیاتی جایز نمی دانم.

قانون کنونی تا حدودی توانسته است مانع بروز این آفت بزرگ شود و تغییر آن به امثال آنچه در کمیسیون مجلس پیش بینی شده، مشروع و به مصلحت نظام و کشور نیست.

والسلام علیکم سیدعلی خامنه ای 15/5/1379»

به موجب این دستور، رییس وقت مجلس ششم، طرح مذکور را از دستور کار مجلس خارج کرد. حکم رهبری و اقدام رئیس مجلس در حذف این طرح، واکنش های متفاوتی را در فضای مجلس پدید آورد و صحن مجلس را برای مدتی متشنج کرد.

بدین ترتیب با ورود به موقع رهبر معظم انقلاب به این ماجرا موج تخریبگر رسانه های نفاق قدری تحلیل رفت.

آنچه که اشاره شد تنها بخش بسیار ناچیزی از تحرکات رسانه ای تجدیدنظرطلبان بود. مجموع این اتفاقات ناگوار در حوزه مسائل دینی و فرهنگی و نیز بی اعتنایی دولت به تذکرات و هشدارهای رهبری معظم انقلاب و نصایح خیرخواهانه مراجع عظام و حوزه های علمیه، سرانجام به شکل گیری یک اعتراض خود جوش عظیم در حوزه علمیه قم در قالب یک تحصن و در پی آن سقوط مهاجرانی از وزارت ارشاد در سال1379  اسلامی گردید.



[1] )روزنامه ایران، 24 تیر 1378، دین باوری از منظره های گوناگون.

[2] )روزنامه صبح امروز، 3 دی 77، ص 6

[3] روزنامه بهار، 8 مرداد 79، ص .7

[4] هفته نامه پیام هاجر، فروردین و اردیبهشت ماه 1377، ص 22، (مقاله دین و جامعه مدنی، ابراهیم یزدی. )

[5] فصلنامه نگاه نو، بهار 1377، شماره 36، ص 41 تا 88، محمدرضا نیکفر.

[6] روزنامه صبح امروز، 13 آبان 1378، لشک کولا کوفسکی، ترجمه روشن وزیری.

[7] هفته نامه آبان، 9 بهمن 1378، ش 112، ص 7، محمدجعفر هرندی.

[8] روزنامه صبح امروز، 11 اردیبهشت .1378

[9] مقام معظم رهبری، 24 آذر .1378

[10] مقام معظم رهبری، 1 اردیبهشت .1379

[11] روزنامه رسالت، 4 اردیبهشت .1379

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی