استحاله، تجدد یا تحول؟
استحاله، تجدد یا تحول؟
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت سیویکمین سالگرد رحلت امام خمینی (ره) با اشاره به روحیه تحولخواهی و تحولانگیزی امام بزرگوار، «تحول» را متفاوت از «استحاله» و «تجدد وارداتی» دانسته و فرمودند: «تحوّل را نبایستی با استحاله فکری اشتباه گرفت. اندکی قبل از حکومت پهلوی و بعد، شدّتش در دوران حکومت پهلوی، چیزی به نام تجدّد وارد کشور شد، که این را بهعنوان یک تحوّلی در زندگی ملّت ایران بهحساب میآوردند؛ این تحوّل نبود، این استحاله ملّت ایران بود، هویت ملّت ایران را از او سلب کردن بود. یعنی در واقع ملّت ایران، هویت دینی خود، هویت ملّی خود، هویت تاریخی عمیق خود را در این تجدّد از دست داد.»
در واقع معظمله در این بیانات، ضمن تکیهبر مفهوم مهم «تحول» و «تحولخواهی»، مرزبندی آن را با رویکردهای غلط یعنی «استحاله» و «تجدد» ترسیم نمودند. بهنظر میرسد لازم است پیرامون تفاوتهای این مفاهیم بحث و تبیینی صورت پذیرد.
۱- نخست وجه ممیزه میان تحولخواهی و «استحاله و تجدد وارداتی» ریشه در مبانی فکری و ژرفای اندیشگی آنها دارد. درحالیکه تحولخواهی مطلوب مبتنیبر اصول مستحکم و مبانی پایداری است که برای تحول حکم زیربنا را دارد. تحول با ویران کردن زیربناهای فکری رخ نمیدهد، بلکه نوسازی با حفظ چارچوبهای بنیادین را دنبال میکند. هرچند تجددطلبی غربی مدعی اتکا به «عقل» است، اما به دلیل تکیه افراطی و تکبعدی به «عقلانیت ابزاری» و نقی «عقلانیت مبتنیبر وحی»، انسان را از وجه متعالی عقلانیت محروم میکند. همچنین با تفوقجویی انحصارطلبانهای که در ذات آن نهفته است، همه مکاتب دیگر را نفی میکند و بشریت را به تقلید بیچونوچرا از نسخههای واحد تجویزی خود فرامیخواند. نتیجه این رویکرد مقلدانه، نفی کلی عقلانیت و خالی شدن جامعه از خرد بومی است. درحالیکه تحولخواهی مطلوب امام مبتنیبر عقلانیت برجسته مکتب اهلبیت (ع) است که نهتنها عقل را نفی نمیکند، بلکه آن را در ابتنا بر وحی دنبال نموده و گستره وسیعتری از عقلانیت زمینی و آسمانی را به بشریت عرضه میکند.
۲- وجه تمایز دیگر میان تحول و استحاله ناشی از تجدد، هویت بومی یا وارداتی بودن آن است. «تجدد» در واقع ترجمانی از مدرنیته (Modernity) است که در دوره موسوم به رنسانس در غرب بروز یافت و به دنبال دگرگونی عمده و به تعبیری نابودی همه ریشههای خداپرستی و حفظ سنتهای فطری بشر بود و نتیجه آن را در وضعیت اجتماعی و سبک زندگی غربی میتوان مشاهده کرد. تجدد وارداتی از حدود یک سده پیش توسط منورالفکرهای غربزده در ایران تجویز شد و با سرنیزه پهلوی اول به جامعه ایرانی تحمیل گردید. بافتار مدرنیته وارداتی بههیچروی با ساختارهای تثبیت یافته نظام اجتماعی و فرهنگی ایران، تطابق نداشت و در واقع حکم ویروسی مخرب را داشت که به دنبال تسخیر و بلکه ویرانی میزبان است. تجدد دنبال نابودی بنیانهای بومی فرهنگ، مذهب و سنتهای متعارفی بود که چندین قرن با هویت جامعه ایرانی عجین شده بود. نتیجه این تحمل غلط ایجاد شکافهای جدی در سبک زندگی و تعارضات آشکاری است که میان هنجارها و باورهای عمومی و برخی رفتارهای غلط اجتماعی پدید آمده است. تحول مطلوب در اندیشه امام کاملاً مأخوذ از اسلام ناب محمدی (ص) و مطابق با هویت، فرهنگ و سنن تاریخی مردم ایران است و به دنبال تقویت نقاط مثبت هویتی و اصلاح نقاط ضعف و نارساییهای موجود است. «تحول» به بنیانهای ارزشی و هنجاری جامعه احترام گذارده و اتفاقاً به دنبال بازتولید ارزشها در قالبهای نوین و نوگرایانه است.
۳- تفاوت دیگر تحول با استحاله در جهت رشد عمودی آن است. درحالیکه تحول پدیدهای از پایین به بالا است، اما استحاله و تجدد از بالا به پایین رخ میدهد. تحول از آنجا که عمقی و متکی به زیربناهای کهن اجتماعی است، در متن مردم رخ داده و به دنبال تحمیل اجباری چیزی به جامعه نیست. امام نیز با شناخت دقیق از جامعه ایران و امت اسلامی، همچون یک مربی توانا و هادی اجتماعی، از ابتدای نهضت اسلامی، تلاش گستردهای را برای روشنگری و هدایت جامعه بهسوی صلاح و عبور از نقاط ضعف و نارساییهای موجود انجام داد. درحالیکه تجدد تجویزی روشنفکران با سرنیزه رضاخانی به جامعه تحمیل شد و البته هیچگاه عمق نیز نیافت و اگر شمههایی از تأثیرات اجتماعی آن امروز در ایران مشاهده میشود، صرفاً در لایههایی از جامعه بوده و بههیچروی با هنجارهای اصیل مردم تطابقپذیری نیافته است.
۴- وجه تمایز دیگر میان تحولخواهی امام (ره) و تجدد روشنفکران، در رهاوردها و پیامدهای آنهاست. درحالیکه تحولخواهی مدنظر حضرت امام به دنبال تمدنسازی و احیای عظمت تاریخی ایران و امت اسلامی بود، اما تجدد وارداتی، درصدد نابود کردن باقیمانده نشانههای عظمت تاریخی و تمدن اسلامی ایرانی و یک «مرگ تمدنی» و همچنین به دنبال از میان بردن استقلال و عزت ملی ایران و وابسته سازی به قدرتهای غربی بود. نتیجه سعی بلیغ امام امت (ره) آن بود که عظمت تاریخی و تمدنی ایران بار دیگر در مسیر احیاشدن قرار گرفت و کشوری که حدود دو قرن در اثر بیکفایتی سلاطین وابسته و نسخههای تجویزشده روشنفکران خودباخته، به جولانگاه قدرتهای خارجی تبدیلشده و حتی پادشاهش نیز توسط بیگانگان منصوب میشد، به قدرتی منطقهای دارای عمق راهبردی قابلاعتنا و حتی در ابعادی قدرتی جهانی و تأثیرگذار در مناسبات بینالملل تبدیل شد.
نکاتی که در بالا اشاره شد، تنها وجوه تمایز میان تحولخواهی امام (ره) و تجددطلبی وارداتی روشنفکران نیست؛ اما تلاش گردید برخی از مهمترین محورهای ممیزه میان این دو برشماری گردد. اینک با توجه به نکات اشارهشده، ادامه بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی را مطالعه و این یادداشت را به پایان میبریم: «تجدّدی که [طی آن]در دوران پهلوی، هم یک مقداری بهوسیله رضاخان، هم [بهوسیله]پشتوانهها و بهاصطلاح روشنفکرهای غربزده و طلسمشده زمان رضاخان -که او را وادار میکردند، هدایت میکردند، کمک میکردند و توجیه میکردند کارهای او را- در واقع هویت ملّت ایران سلب شد، یعنی [ملّت ایران]از آن هویت واقعی خارج شد؛ این استحاله است، این تحوّل نیست. تحوّل باید روبهجلو باشد، این رو به عقب رفتن بود. ملّتها اگر چنانچه هویتِ خودشان را از دست بدهند، داشتههای معنوی خودشان را از دست بدهند، در واقع یک مرگ تمدّنی برای آنها بهحساب میآید؛ این یک مرگ تمدّنی است، کما اینکه برای کشور ما هم متأسفانه همینجور هم بود؛ یعنی در بحثهای علمی، بحثهای اجتماعی، بحثهای دانشگاهی، کار را بهجایی رساندند که مثلاً حرف یک دانشمند غربی بهعنوان قول فصل شمرده میشود؛ بحث که میکنند، [میگویند]فلان دانشمند غربی اینجوری گفته؛ وقتی او اینجوری گفته، پس دیگر بحث تمام است. معنای این، آن است که ما راه فکر را ببندیم. وقتی تقلید پیش آمد، مسئله تقلید از دیگران پیش آمد و اینکه انسان جرئت نداشته باشد در فلان مسئله علوم انسانی یا امثال آن، روی حرف دانشمند غربی حرف بزند، معنایش این است که باید فکر را گذاشت کنار، اجتهاد را باید گذاشت کنار، باید تقلید کرد؛ این درست نقطهی مقابل آن تعلیم انبیا است که «یثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول»؛ آن دفینههای عقل را، دفینههای اندیشه را در انسانها زنده کردن، شوراندن و به ظهور رساندن؛ این نقطه، درست نقطه مقابل آنها است.»
همین مطلب: