بررسی کارنامهی تکنوکراتها در حوزهی فرهنگی(1)؛
لیبرالیسم فرهنگی در پناه تکنوکراسی
دولت پنجم و ششم، که با مدیریت تکنوکراتها به دولت سازندگی معروف شد، بیشتر با وجه توسعهمحور، خصوصاً در حوزهی اقتصادی، شناخته میشود. واقعیت نیز آن است که وجههی همت این دولت عمدتاً نیز در ذیل همین حوزه دور میزد. با این حال، رویکرد ضمنی و انضمامی فرهنگی و البته با گرایشهای خاص که در دل برنامههای توسعهای این دولت وجود داشت و نیز همزمانی با تغییر راهبردهای نظام سلطه و اتخاذ استراتژی تهاجم نرم، که پیامدهای خاص خود را بر جامعهی ایرانی داشت، سبب شده است تا در مجموع بتوان گفت بررسی کارنامهی فرهنگی این دولت، حتی مهمتر از کارنامهی اقتصادی آن است. اکنون که به نظر میرسد شاهد رویکرد خاص در حوزهی فرهنگ از سوی برخی متولیان اجرایی هستیم، که البته بیشباهت به آن دوران نیست، کوشیده خواهد شد در این مقاله، رویکرد مذکور مورد بررسی و مداقه قرار گیرد.
دولت اول آقای هاشمی رفسنجانی از اولین روزهای سر کار آمدن، در جهت بازسازی و توسعهی کشور، سیاستهای جدیدی را اعمال کرد. این سیاستها گرچه عمدتاً اقتصادی بود، اما خالی از تبعات سیاسی-اجتماعی نبود. از سویی در اولین تجربههای برنامهریزی کشور در آن سالها، اساساً بحث تبعات اجتماعی و فرهنگی، که امروزه در قالب پیوست فرهنگی برنامه دنبال میشود، مهم نمینمود.
روند حاکم بر اقتصاد دههی اول انقلاب، مالکیت را در بیشتر بخشهای مادر و مهم در دست دولت قرار داده بود و ضعف مدیریت دولتی و نیز کمبود منابع دولتی جدید برای فعالیتهای صنعتی، خدماتی و کشاورزی، باعث میشد تا دولت به سمت میدان دادن به بخش خصوصی پیش رود. روند خصوصیسازی که با عنوان سیاست تعدیل و آزادسازی اقتصاد دنبال میشد، روند مشخصی نداشت و عمدتاً با گرتهبرداری از الگوی کشورهای غربی انجام میگرفت. سیاست آزادسازی اقتصادی (با الگوی غربی) اگرچه ظاهراً فقط یک سیاست اقتصادی بود، اما از آنجا که برای اجرای آن از الگوهای نظام کاپیتالیستی (سرمایهسالاری) غرب استفاده میشد، نهایتاً در بطن خود الزاماتی را نیز به همراه میآورد. هرچند توضیح این امر برای بسیاری از مدیران اجرایی تکنوکرات، که فاقد هرگونه مطالعهی جدی در مبانی فلسفی تمدن غرب بودند، مشکل بود، اما آنهایی که حداقل اطلاعاتی از معانی اصلی مفاهیمی همچون مدرنیته، لیبرالیسم و... داشتند، بهخوبی میدانستند ورود منش سرمایهداری غربی و تکنوکراسی، رواج لیبرالیسم فرهنگی را نیز به دنبال خواهد داشت.
با این حال، بسیاری از دولتمردان سازندگی از این امر مهم غافل بودند و حتی متأسفانه برخی از آنها، خواسته یا ناخواسته، در تسریع این روند سهیم بودند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، که اصلیترین متولی در مدیریت فرهنگی کشور بود، در دست کسی نبود جز سید محمد خاتمی؛ همو که سالها پیش، آنگاه که قصد سفر به اروپا برای تبلیغ دین داشت، از سوی شهید مطهری (ره) از این سفر نهی شده بود و پس از انقلاب نیز در کسوت نمایندگی امام، سرپرستی مؤسسهی کیهان را برعهده داشت. در زمان مسئولیت او در کیهان بود که جریان تجدیدنظرطلب سکولار آرامآرام، در قالب نشریهی کیهان فرهنگی، به طرح دیدگاههای خود پرداختند.
در شهریور 1368، زمانی که سید محمد خاتمی از سوی آقای هاشمی رفسنجانی بهعنوان وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد به مجلس سوم معرفی شد، نورالله عابدی، نمایندهی بهبهان و یکی از نمایندگان جناح چپ، در حمایت از او چنین گفت: «ایشان بیش از هزار و چهارصد نفر را پاکسازی کرده و کنار گذاشتهاند؛ وزارتخانهای که مرکز فساد بود، امروز مرکز هنر اسلامی و مرکز صدور فرهنگ اسلامی است.»
[1]
اما واقعیت چیزی جز این بود. در دو سال پایانی دولت مهندس موسوی، وزارت ارشاد اجازهی انتشار نشریاتی چون «دنیای سخن» و «آدینه» را هم به جریان سکولار داد که در قالب فعالیتهای ادبی و فرهنگی-اجتماعی، مأمنی را برای بازگشت سکولارها و طردشدگان از سوی انقلاب و مردم فراهم آورده بود.
در دولت سازندگی نیز با تغییراتی در کادر وزارت ارشاد، روند اعطای مجوز به نشریات سکولار سرعت گرفت. البته این سیاستها تنها شامل مطبوعات نمیشد. در چنین شرایطی، سیل کتابهایی که مبلغ اندیشهی سکولاریسم در جامعه بودند نیز روانهی بازار شد و عمدهی این کتابها با نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (!) و حتی با کاغذ یارانهای آن چاپ میشد.
از جملهی این کتابها میتوان به «دوستان جاوید» و «ثریما در اغما» (اسماعیل فصیح)، «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» (محمود دولتآبادی)، «طوبا و معنای شب» (شهرنوش پارسیپور)، «اهل غرق» (منیرو روانپور)، «رازهای سرزمین من» (رضا براهنی)، «زمین سوخته» (احمد محمود)، «سمفونی مردگان» (عباس معروفی) و «باغ بلور» (محسن مخملباف) اشاره کرد. نکتهی درخور توجه آنکه هرچند عمدهی این کتابها در قالب داستان و بدون اشارهی مستقیم به فضای سیاسی و اجتماعی کشور نوشته شده بودند، اما مطالعهی روند انتشار آنها نشان از کنش جریان سکولار برای بسط فرهنگ و اندیشهی خود در جامعه داشت.
از سویی در میان مدیران وقت وزارت ارشاد نیز تمایل به غرب به چشم میخورد. فصلنامهی «ارغنون»، که از بهار 1373 در مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و به مدیرمسئولی احمد مسجدجامعی منتشر میشد، نمونهی خوبی برای این مدعاست.
این فصلنامه که «غربشناسی» را هدف اصلی خود تعیین کرده بود، به دست غربزدگانی اداره میشد که هموغم خود را در ترجمهی دیدگاههای فلسفی متفکران غربی همچون هابرماس، گادامر، راسل، وینگشتاین، مارکوزه، پوپر و... قرار داده بودند.
از سوی دیگر، مدیران وقت وزارت ارشاد نیز تمایل چندانی به نظارت دقیق بر مطبوعات نداشتند. در سال 1370 زمانی که مجلهی «گردون» به صاحبامتیازی عباس معروفی (از کارمندان وزارت ارشاد)، اقدام به اهانت به حجاب و مقدسات اسلامی در طرح روی جلد خود کرد و این اقدام با اعتراض اقشار مذهبی گوناگون جامعه مواجه شد، وزارت ارشاد با صدور اطلاعیهای اعلام کرد ارزیابی درباره این موضوع تنها در صلاحیت هیئتمنصفه است و هیچ مقام دولتی و غیردولتی حق ندارد به سانسور و کنترل نشریات مبادرت ورزد.
[2]
روند انتشار نشریات سکولاری که بیپروا به طرح دیدگاههای سکولار و اومانیستی و زیر سؤال بردن مفاهیم اساسی اسلام و انقلاب میپرداختند، عمدتاً با واکنش و اعتراض مردم مسلمان و اقشار مذهبی جامعه مواجه میشد.
از سویی روند حمایتی وزارت ارشاد از جریان سکولار، اعتراض نهادهایی همچون سازمان تبلیغات اسلامی و ریاست وقت آن (آیتالله جنتی) را نیز برانگیخته بود. نوع جهتگیری وزارت ارشاد و حمایتهایش از اقدامات مطبوعات سکولار، موجب خرسندی جریان سکولار شده بود؛ بهگونهای که مسعود بهنود در مقالهای که ماهنامهی «آدینه» آن را به چاپ رساند، نوشت: «از مجموع گفتوگوهایی که این روزها بر سر آزادی بیان درگیر است، پاسخ آقای خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، [به آیتالله جنتی] به چشم میآید. چنین پیداست که فارغ از جناحها و خطها و تقسیمبندی و اصل نظام، بحثی عمیق درگیر است که میتوان بهطور خلاصه گفت بحث بین طرفداران حکومت آسان و مخالفان آن است.»
[3]
البته پیش از این نیز روند تساهل و تسامح حاکم بر وزارت ارشاد بارها با استقبال محافل ضدانقلاب مواجه شده بود. علی سجادی، از عناصر وابسته به تشکیلات فراماسونری، در ماهنامهی «پر» (وابسته به بنیاد پر) که در آمریکا منتشر میگردد، نوشت: «در نتیجهی تساهل حکومت (جمهوری اسلامی)، نشریاتی همچون آدینه، چیستا و گردون به بازار آمد.»
[4]
همچنین ایرج پزشکزاده،
[5] یکی دیگر از عناصر ضدانقلاب، در گفتوگو با یکی از رادیوهای بیگانه گفت: «همان کاری که شاه کرد و مرخص شد... همان اشتباه را این حکومت کرد و لای مطبوعات را باز کرد و دیگر محال است بتواند جلوی این موج را بگیرد.»
[6]
در این سالها بهمرور جبههی وسیعی از نشریاتی که ابتدا ظاهراً تنها در حوزههای فرهنگی مشغول تبلیغ لیبرالیسم فرهنگی-اجتماعی بودند، اما بهتدریج از دل آنها نشریات سیاسی نیز پدید آمد، شکل گرفته بود که در یک حرکت خزنده، مشغول تغییر و تحول بافت زیربنای فرهنگی-اجتماعی جامعه بودند.
سیامک پورزند، از عناصر پشتپردهی مطبوعات زنجیرهای و از وابستگان جبههی سلطنتطلب، بعدها در اعترافات خود، حقایق بسیاری از روند تهاجم این نشریات را تشریح کرد و گفت: «هدف ما این بود که بتوانیم از شرایط و موقعیتها استفاده کنیم، برای اینکه جوانان توجه کنند به مسائل فرهنگی غرب و این هدف از طرف خارج کشور هدایت میشد... هدف ما ترویج دگراندیشی و توجه دادن به غرب بود. من با مجلاتی که جنبهی دگراندیشی داشتند، مثل ماهنامه و هفتهنامهها... جلسات مختلفی را ترتیب میدادیم... [هدفمان این بود] در روزنامهها، مطبوعات، فضایی را به وجود آوریم که در مردم این تصور به وجود آید که اوضاع در حال تغییر است.»
[7]
بررسی تحرکات پیادهنظام استحاله نشان میدهد که تحرکات وسیعی برای ایجاد تغییرات اساسی در جامعه تدارک دیده شده بود و در مقابل، چشمهای بسیاری بر این اقدامات بسته بود. دولت سازندگی، که آرامآرام در حال گذار به تکنوکراسی همراه با لیبرالیسم فرهنگی بود، در مقابل این جبههبندی جدید، دارای موضعی انفعالی بود و حتی در مواقعی همراهی نشان میداد. از سویی همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت پنجم، که سکاندار هدایت آن سید محمد خاتمی بود، جهتگیری جدیدی مشاهده میشد که راه را برای فعالیت نشریات سکولار هموار میکرد و گاهی نیز آنان را مورد حمایت قرار میداد. در بدنهی این وزارتخانه، افرادی همچون محسن امینزاده (معاون وقت امور مطبوعاتی) قرار داشتند که برخلاف رویهی پیشین خود و همفکرانشان (که عمدتاً آنها را بهعنوان جناح چپ سنتی میشناختند)، دیگر در فکر محکوم کردن سیاستهای فرهنگی لیبرال و جلوگیری از نفوذ خط اسلام آمریکایی نبودند.
در این دوران، تا آن اندازه موج اباحهگری در اعطای مجوز به کتابهای دارای محتوای غیردینی و بعضاً ضددینی و نیز تساهل در مواجهه با نشریات سکولار افزایش یافت که موج اعتراضات، اقشار مذهبی جامعه را فراگرفته بود. این اعتراضات تا بدانجا بالا گرفت که انتقادات شخصیتهای مذهبی نیز با آن همراه شده بود. در این زمان، در نوک پیکان انتقادات، شخص سید محمد خاتمی قرار داشت و البته او نیز مورد حمایت رئیسجمهور وقت بود. سرانجام انتشار شمارهای از نشریهای موهن به نام «فاراد»، خاتمی را در خرداد 1371 مجبور به استعفا کرد.
در استعفانامهی خاتمی، خطاب به رئیسجمهور وقت، نکاتی به چشم میخورد که نشاندهندهی جهتگیری وی و مدیران وقت وزارت ارشاد در مقابل شبیخون فرهنگی است. وی نوشته بود: «...ظاهر بنیان تنگ حوصله، حتی به قیمت تعطیلی اندیشه و نفی آزادیهای مشروع و قانونی، که نتایج سهمگین و ویرانگری را به بار خواهد آورد، رونق فرهنگی را برنمیتابند... متصدیان امور باید انتقادها را حتی اگر با بیانصافی و نامهربانی و حتی تهمت همراه باشد، با سعهی صدر تحمل کنند و از این راه، شیوهی با همدیگر زیستن و خود را عقلکل ندانستن بیاموزند... شکستن همهی مرزهای قانونی، شرعی، اخلاقی و عرفی در مقابله با مخالفان، فضایی ناسالم و آشفته پدید میآورد و موجب دلزدگی و عدم امنیت اندیشمندان و هنرمندان میشود.»
[8]
خاتمی که روند تسریع به حرکت نشریات و رسانههای سکولار در وزارت ارشاد را رونق فرهنگی میدانست، بهطور ضمنی از برنامهای برای آیندهی خود سخن گفت، هرچند که آن روز پیشبینی رویدادی همچون دوم خرداد بسیار مشکل مینمود: «ترجیح میدهم وظیفهی دینی و انقلابی و انسانی را در مقابله با جمود و تحجر و واپسگرایی، که آن [را] بزرگترین آفت حکومت و نظام بهقدرترسیدهی دینی میدانم، در موقعیتی تازه و به صورتی دیگر ادامه دهم.»
[9]
بدینسان خاتمی مخالفت ضمنی خود را با دغدغهی بسیاری از دلسوزان در خصوص شبیخون فرهنگی اعلام نمود. پس از استعفای سید محمد خاتمی، علی لاریجانی و در دولت دوم سازندگی، مصطفی میرسلیم، در مسئولیت وزارت ارشاد قرار گرفتند که هرچند تلاشهایی در جهت مقابله با جریان تهاجم فرهنگی انجام دادند، اما بررسی نتایج نشاندهندهی کمثمر بودن این فعالیتهاست.
به جز جریان چپ سنتی ذکرشده، تکنوکراتهای دولت سازندگی نیز به سهم خویش در دامن زدن به فضای لیبرالیسم در کشور نقش ایفا کردند. در این دوره، محمدتقی بانکی، معاون وزیر وقت معادن و فلزات و مدیرعامل شرکت ملی فولاد، نشریهای به نام «نگاه نو» منتشر مینمود. از اولین شمارهها، گفتمان «ایدئولوژیزدایی»، که ترجمانی از پایان پذیرفتن اندیشهی ناب انقلاب اسلامی بود، در این نشریه تبلیغ میشد. به جز اینها، اندیشههایی همچون پلورالیسم (تکثرگرایی)، تمایل به غرب، حمایت از روشنفکران سکولار، حمایت از هنر و موسیقیهای مبتذل و... از جمله مباحثی بود که در جریدهی یک مدیر عالیرتبهی دولت سازندگی تبلیغ میشد.
البته او تنها نبود؛ محمدمحسن سازگارا (معاون بهزاد نبوی در وزارت صنایع سنگین دولت میرحسین موسوی)، که در دولت سازندگی با بهرهگیری از نزدیکی با معاونت مطبوعاتی وقت وزیر ارشاد (خاتمی) به مدیرعاملی تعاونی مطبوعات هم رسیده بود، در ماهنامهی خود «آینهی اندیشه» درمان مشکلات کشور را در جایگزینی آنچه مدیریت علمی میخواند به جای مدیریت فقهی میدانست. ناگفته پیداست که آنچه در اینجا بیشتر مورد تهاجم امثال او قرار داشت، اصل اساسی ولایت فقیه بود. علاوه بر این، در همین نشریه، او از مسئلهی رابطه با آمریکا نیز حمایت میکرد.
[10]
البته نکتهی دیگری که نباید از آن غافل شد، این بود که بعد از سال 68، واردات کالاهای غربی، میزان تبلیغات کالاها و اقدامات دیگر در جهت نیازآفرینی، بهطور چشمگیری افزایش یافت. علاوه بر آن، اقدامات دیگری نیز انجام گرفت که شرایط مناسب برای تغییر ارزشها را فراهم آورد و یا خود مستقیماً در تغییر ارزشها مؤثر بود. بهعنوان مثال، شهرداری تهران با تغییر بافتهای سنتی شهر تهران، مثلاً پروژهی خیابان نواب، بازار تجریش، خیابانها، الگوهای سکونتی، الگوی مغازهها و... تغییرات شدیدی در نظام ارزشی به وجود آورد. در دورهی سازندگی، شهرداری تهران نمونهی بارزی از مدیریت تکنوکرات به شمار میآمد. غلامحسین کرباسچی (شهردار وقت تهران)، که بعدها پروندهی فساد مالی او به یکی از مشهورترین پروندههای قضایی کشور بدل شد، در دورهی سازندگی توانسته بود در عرصهی توسعه شهری، زیرساختهای بسیاری را ایجاد و تقویت نماید.
اما در عرصهی فرهنگی، زمانی که شهردار تهران از پذیرفتن هرگونه وظیفهای در قبال امر به معروف و نهی از منکر استنکاف میکرد، در عمل نشان میداد که در عرصهی فرهنگی دارای جهتگیری خاصی است. شرکتهای فعال در عرصهی تبلیغات کالاهای مصرفی، که توسط شهرداری راهاندازی شده بودند نیز سهم زیادی در دگرگونی ارزشها از طریق تبلیغات داشتند. در این میان، آنچه ناگوار مینمود، جهتگیری لیبرالمسلکانهای بود که مدیران شهرداری در برنامههای فرهنگی خویش پی میگرفتند.
در زمانی که «مسجد» اساسیترین پایگاه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعهی اسلامی به شمار میآمد، نهادهایی به نام «فرهنگسرا» توسط شهرداری تهران تأسیس شد و توسعه یافت که محتوای آنها با فرهنگ اسلامی هیچگونه همخوانی نداشت. قرائنی همچون ابتذال موجود، جهتگیری فرهنگی و هنری و نیز مخاطبان فرهنگسرا، این گمان را تقویت میکرد که این فرهنگسراها با هدف ایجاد مراکزی در مقابل مراکز فرهنگی اسلامی سنتی (مساجد) ایجاد شدهاند و وظیفهی انتقال فرهنگ لیبرالی را به سطح جامعه ایفا میکنند. ایجاد فرهنگسراهای مدرن در نقاط مختلف شهر تهران، بهخصوص در نواحی سنتی و قسمتهای پایین شهر و با برنامههای خاص نیز به نوبهی خود، زمینهی مساعدی را برای بروز برخی گسستگیها از ارزشهای سنتی و مذهبی فراهم آورد. گرچه فرهنگسراها تحت شرایطی میتوانند نقشی مفید برای جامعه ایفا کنند، اما بررسیها نشان میداد که برنامههای این مراکز بیشتر از آنکه مفید باشد، به اشاعهی ارزشهای متفرق در بدنهی اجتماع دامن زده است.
بهعنوان مثال، تحقیقی که اوایل سال 1376 در دو فرهنگسرا صورت گرفت نشان داد که در سالن شعر، روندی مبتنی بر گسترش ناامیدی، گسستگی از ارزشهای متمرکز جامعه و بیاعتقادی به آنها و ایجاد موجهای احساسی کاذب، بر حاضران حاکم بوده است. به تعبیر دکتر فرامرز رفیعپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه، باید گفت: «ایجاد فرهنگسراها، آن هم با آن هزینههای هنگفت و به شکل کاملاً غربی و با برنامههای آنچنانی، حرکتی بود که بیشتر به معنی واقعی آنچه که تهاجم فرهنگی نامیده شده، نزدیک میشود و کمتر به هدف بالا بردن سطح فرهنگ.»
در این میان، یک فرآیند زیربنایی جابهجایی ارزشها در حوزهی فرهنگ در حال انجام بود که نویسندهی کتاب «توسعه و تضاد» از آن چنین یاد میکند: «یکی از مهمترین و ظریفترین اقدامات در جهت تغییر ارزشها، که شاید برای مردم و مسئولین محسوس نبود، یک یورش همهجانبه در جهت از بین بردن آثار دفاع مقدس بعد از پایان آن بود. بر این اساس، در یک مرحله، نخست، تمام خاطرات جنگ و ارزشهای تداعیشوندهی آن از صحنه زدوده شد. با این نیت (توجیه) که وقت جنگ تمام شده و حالا وقت آسودگی و لذت است. زیباترین تصاویر نقاشان خوشذوق ما از صحنههای انقلاب و دفاع مقدس، یکی بعد از دیگری زدوده شد و یا با تصاویری غیرهنری و یا بیارتباط با انقلاب، جایگزین شدند. مهمتر از آن در جادهی فرودگاه که تصاویری زیبا از خاطرههای جنگ وجود داشت، همگی محو و تابلوهای تبلیغاتی کالاهای خارجی از صابون فا (
Fa) گرفته تا لوازم خانگی... جای آنها را گرفتند و از این طریق ارزشهای مربوط به دوران انقلاب و دفاع، عملاً به ارزشهای مادی، مصرفی و وابستگیآور تبدیل شدند.»
[11]
از سویی اولین روزنامهی رنگی کشور (همشهری)، که از سوی شهرداری تهران منتشر میشد، گرچه مدعی بود به دنبال دوری از سیاستزدگی است، اما در عمل گاهی فرهنگ و تفکر لیبرال-سرمایهداری را بهگونهای نامحسوس تبلیغ میکرد. مخاطبان «همشهری» در کنار موضوعات مذهبی، اجتماعی، اقتصادی و... پس از سالها خوانندهی مطالبی همچون پیشی گرفتن «مدونا» (زن رقاصهی آمریکایی) از «مایکل جکسون» در افکار عمومی آمریکا بودند و یا تبلیغ اندیشهی اشخاصی همچون مهدی حائری یزدی را مشاهده میکردند که نه تنها مخالف ولایت فقیه، بلکه مخالف الهی بودن حکومت پیامبر (ص) بود.
[12]
دکتر رفیعپور مینویسد: «شهرداری تهران با انتشار روزنامهی همشهری با شیوهای جاذب و با هزینههای بسیار بالا، گامی مستقیم و مؤثر در مسیر عقیدهسازی مردم برداشت. نکتهی مهم دیگر آن است که روشهای شهرداری تهران در جهت تغییر ارزشها در شهرهای دیگر نیز بهعنوان الگو دنبال میشد که آثار چنین الگوگیریای را میتوان در شهرهایی چون مشهد، شیراز و... بهوضوح مشاهده کرد. فعالیتها و سوگیریها و تبلیغات شهرداری تهران در آستانهی انتخابات مجلس پنجم و بعد از آن، نشان میداد که شهرداری اهدافی فراتر از فراهم آوردن شرایط زیستی مناسب در شهر تهران را (که وظیفهی اوست) دنبال مینمود و تغییرات ساختاری-سیاسی را نیز در بر میگرفت.»
[13]
مؤسسهی همشهری، فرهنگسراها و بخشهای دیگری از شهرداری تهران، از جمله سازمانهایی بودند که پس از انتخابات مجلس چهارم و نیز استعفای سید محمد خاتمی از وزارت ارشاد، به مکانی برای امرار معاش و فعالیتهای سیاسی-فرهنگی برخی اعضای مؤثر جناح چپ تبدیل شده بود؛ با این تفاوت که اعتقاد به اندیشههایی همچون خط امام (ره) و مبارزه با اسلام آمریکایی در اینها تا حدی تقلیل یافته بود که پهلو به لیبرال-سرمایهداری میزد.
ادامه دارد...
منابع:
[1]. هفتهنامهی صبح صادق، شمارهی 337، ص 12.
[2]. سلام، 24 مرداد 1370.
[3]. هفتهنامهی صبح صادق، شمارهی 337، ص 12.
[4]. ماهنامهی پر، به نقل از نفوذ و استحاله، ص 93.
[5]. نویسندهی رمان مستهجن «داییجان ناپلئون».
[6]. رادیو 24ساعتهی ایرانیان، به نقل از نفوذ و استحاله، ص 94.
[7]. روزنامهی کیهان، 6 مرداد 1381.
[8] . جریانشناسی فرهنگی پس از انقلاب، ص 396 و 397.
[10]. آینهی اندیشه، شمارهی 6 و 7، ص 5.
[11]. توسعه و تضاد، پروفسور رفیعپور، ص 256.
[12]. هفتهنامهی صبح صادق، شمارهی 347، ص 12.
همین مطلب:
اندیشکده برهان- لیبرالیسم فرهنگی در پناه تکنوکراسی