کنایههای تکراری
کنایههای تکراری
در امالی شیخ طوسی و الغارات به روزی از روزهای واپسین حکومت امیرالمؤمنین علی (ع) در کوفه اشاره شده و داستانی از درخواست حضرت برای همراهی مردم در مقابله با تهاجم یاران معاویه و در مقابل طعنههای تلخ کوفیان نقل شده است که باید خواند و بر مظلومیت حضرتش گریست.
«هنگامیکه معاویه بن ابیسفیان، ابن عوف غامدی را برای هجوم به انبار روانه کرد، او را با شش هزار سوار رهسپار کرد. او بر منطقه هیت و انبار هجوم آورد و مسلمانان را قتل رساند و زنان را اسیر کرد و ابراز بیزاری از امیرالمؤمنین علیهالسلام را از مردم خواست. امیرالمؤمنین (ع) مردم را برای جنگ دعوت کرد درحالیکه آنان از فرمانبرداری او سرباز میزدند و یاریاش را وا گذاشته بودند. حضرت دستور داد در میان مردم ندا کنند. پس مردم جمع شدند. امام برای ایراد خطبه برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند و درود و سلام بر رسول خدا فرمود:
أَمَّا بَعْدُ أَیُّهَا النَّاسُ! فَوَ اللَّهِ لَأَهْلُ مِصْرِکُمْ فِی الْأَمْصَارِ، أَکْثَرُ فِی الْعَرَبِ مِنَ الْأَنْصَارِ. ... فَأَنْتُمْ فِی النَّاسِ أَکْثَرُ مِنْ أُولَئِکَ فِی أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ مِنَ الْعَرَبِ.
ای مردم، شمار مردم شهر شما از شمار مردم مدینه که رسول خدا صلی الله علیه و آله را یاری کردند بیشتر است. ... و شما در میان مردم این زمان شمارتان بیشتر از آنهاست در میان مردم آن زمان.
مردی بلندقامت و گندمگون برخاست و گفت: مَا أَنْتَ کَمُحَمَّدٍ، وَ لَا نَحْنُ کَأُولَئِکَ الَّذِینَ ذَکَرْتَ، فَلَا تُکَلِّفْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ. نه تو محمد هستی و نه ما آن مردم که یاد کردی. پس ما را به فزونتر از طاقتمان مکلّف مکن!
علی علیهالسلام فرمود: اخْسَأْ [أَحْسِنْ «خ»] مُسْتَمِعاً تُحْسِنْ إِجَابَةً، ثَکِلَتْکُمُ الثَّوَاکِلُ مَا تَزِیدُونِّی إِلَّا غَمّاً، هَلْ أَخْبَرْتُکُمْ أَنِّی مِثْلُ مُحَمَّدٍ! أَوْ أَنَّکُمْ مِثْلُ أَنْصَارِهِ! وَ إِنَّمَا ضَرَبْتُ [لَکُمْ] مَثَلًا، وَ أَنَا [کُنْتُ] أَرْجُو أَنْ تَأَسَّوْا بِهِمْ. اول درست گوش بده تا بتوانی بهدرستی پاسخدهی! زنان فرزند مرده برایتان زاری کنند. جز بر اندوه من نیفزایید. آیا گفتم که من محمد هستم و شما انصار هستید؟! این مثلی بود که زدم و امیدم آن بود که به آن مردم تأسی کنید.
مرد دیگری برخاست و گفت: مَا أَحْوَجَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ مَعَهُ إِلَی أَصْحَابِ النَّهْرَوَانِ. امیر المؤمنین و همراهانش امروز چه بسیار به اهل نهروان نیازمند است!
آنگاه هر کس از سویی سخنی گفت و صداها درهم افتاد.
مردی برخاست و با صدای بلند فریاد زد: اسْتَبَانَ فَقْدُ الْأَشْتَرِ عَلَی أَهْلِ الْعِرَاقِ، أَنْ لَوْ کَانَ حَیّاً لَقَلَّ اللَّغَطُ، وَ لَعَلِمَ کُلُّ امْرِئٍ مَا یَقُولُ. امروز برای مردم عراق زیان فقدان [مالک] اشتر آشکار شده. گواهی میدهم که اگر اشتر زنده بود مردم اینگونه جنجال نمیکردند و هر کس میدانست که چه بگوید.
علی علیهالسلام فرمود: هَبَلَتْکُمُ الْهَوَابِلُ، لَأَنَا أَوْجَبُ عَلَیْکُمْ حَقّاً مِنَ الْأَشْتَرِ، وَ هَلْ لِلْأَشْتَرِ عَلَیْکُمْ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ؟! مادرانتان در عزایتان بگریند، حق من بر شما واجبتر از حق اشتر است. آیا اشتر جز حق مسلمانی و همکیشی حق دیگری بر شما داشت؟
پس حضرت برآشفت و باناراحتی از منبر پایین آمد.» (۱)
۳ نوع طعنه در کلام کوفیان مشهود است، یکی مقایسه حضرت با زمان پیامبر را تخطئه میکند و به حضرت کنایه میزند که خود را با پیامبر مقایسه نکن. دیگری به جنگ حضرت با خوارج تعریض میزند و به کنایه ریزش نهروانیان را که نتیجه بیتدبیری حضرت (العیاذبالله) میداند، نقطهضعف حکومت حضرت میداند. سومی فقدان مالک را ضعف حکومت حضرت دانسته و نمیداند که مالک و امثال او شاگردان مکتب علی هستند.
چقدر این کنایهها و طعنهها برای ما این روزها و سالها آشنا هستند. کاش از تاریخ عبرت بیاموزیم.
1- امالی طوسی: 173 و ترجمه فارسی الغارات/ ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال معروف به ابن هلال ثقفی؛ ترجمه عبدالمحمد آیتی: تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، 1374، ص:182