دیپلماسی عزتآفرین یا دیپلماسی التماسی؟
دیپلماسی عزتآفرین یا دیپلماسی التماسی؟
با انتشار صوت جنجالی ظریف در رسانههای بیگانه، یکی از سؤالاتی که بهطورجدی مطرح شد، چرایی اصرار عجیب او بر تقابلنمایی میان «میدان» و «دیپلماسی» بود. علاوه بر آن روایت یکسویه و بعضاً حاوی دادههای غلط (خواه از سر بیاطلاعی، خواه غرضورزی سیاسی) وی بهنوعی ابهاماتی آفریده که البته در جای خود باید به آنها پرداخت.
یکی از نکاتی که بهنحوی باید در برابر ادعاهای غیرواقعی آقای ظریف مورد توجه قرار داد، آن است که در صحنه واقع سیاست خارجی کشورمان اساساً دوگانهای به نام «دیپلماسی-میدان» وجود ندارد؛ بلکه در واقع ما در سالهای اخیر شاهد دو نوع دیپلماسی گوناگون بودهایم که هرکدام مختصات و رهاوردهای مختص خود را داشتهاند.
با روی کار آمدن دولت یازدهم، نوعی از دیپلماسی در دستور کار سکانداران قوه مجریه قرار گرفت که اساس آن بر «تعاملگرایی» بنا نهاده شده بود و تصور میشد با تغییر ادبیات در مقابل طرف غربی میتوان موانعی که در سالهای اخیر بر سر راه ملت ایران قرار داده شده بود، برداشته شود. بر همین روال، دور جدیدی از مذاکرات هستهای شکل گرفت که به توافقات ژنو و لوزان انجامید و «برجام» میوه نهایی آن بود. در مسیر دستیابی به برجام، ابتکار «نرمش قهرمانانه» پذیرفته شد و برای تجربهآموزی در این مسیر، حتی تنازلهایی جدی در مواضع و دستاوردهای صنعت هستهای رخ داد. اکنون و پس از گذشت هشت سال از آغاز روند دیپلماسی تعامل و پنج سال پس از «برجام» میتوان از نتیجهبخش بودن این مسیر و پیامدهای آن یک ارزیابی قابلاتکا ارائه نمود.
اما درعینحال نوعی دیگر از دیپلماسی را میتوان شناسایی کرد که اتفاقاً عمده تحولات آن نیز مربوط به یک دهه اخیر بوده، اما ارتباط چندانی با دیپلماسی پیشگفته «برجام» نداشته، البته جنس آن نیز تا حد زیادی متفاوت است. این نوع از دیپلماسی که آن را میتوان «دیپلماسی امنیت و اقتدار» خواند، بر مبنای همکاری در موضوعاتی راهبردی و در راستای تأمین اهداف بااهمیتی همچون تأمین امنیت و مقابله با تروریسم شکل گرفته و البته رهاوردهای بهمراتب بیشتری نیز داشته است.
تحولات منطقه بهخصوص بحران سوریه که به چنگ انداختن اختاپوس تروریسم تکفیری به کشورهای منطقه انجامید از یکسو و از سوی دیگر صفآرایی محور عبری- عربی- غربی در مقابل محور مقاومت، ایجاب میکرد تا از ظرفیتهای فرامنطقهای برای تقویت محور مقاومت بهرهبرداری شود. در این میان، آگاهان منطقه بهخوبی میدانستند که نمایش خیمهشببازی که امریکا و متحدانش به نام «ائتلاف مقابله با داعش» به راه انداخته بودند، تنها به حضور نظامی- استکباری نظام سلطه در منطقه خواهد انجامید و هیچ نفعی از آن برای مردم این منطقه متصور نخواهد بود. در نتیجه ضروری بود تا ائتلافی حقیقی بر ضد تروریسم و حامیان پشت پرده آن شکل گیرد تا هم امنیت به منطقه بازگردد و هم مانعی در برابر زیادهخواهی نظام سلطه در منطقه باشد.
بر این مبنا با تلاش و ابتکار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، دیپلماسی قدرتمند و البته بدون بوقوکرنای رسانهای در سطح منطقه و قدرتهای فرامنطقهای مخالف سیاستهای غرب شکل گرفت تا در مسیر پیشبرد گفتمان منطقهای جمهوری اسلامی ایران بازیگران بیشتری فعال شوند. بر اساس تلاشهای این مسیر دیپلماسی که توسط «مردان بیادعا، اما جهادگر میدان»، چون دنبال شد کشورهایی همچون جمهوری فدراتیو روسیه که بعد از پایان جنگ سرد از دخالت در بحرانهای جهانی تا حد زیادی پرهیز میکرد فعال شد و در ائتلافی ضدهژمون به نقشآفرینی پرداخت. جالب اینجاست که همگی به یاد داریم که در ماجرای لیبی نیز روسیه با آنکه منافعی راهبردی در این کشور داشت، در مقابل دخالت غرب در آن سکوت کرد و در روزهای ابتدایی بحران سوریه نیز نقش چندان فعالی در این کشور از خود بروز نداد. بااینحال همراهسازی روسیه در حمایت از محور مقاومت در منطقه و نیز مهار بحران سیاسی عراق سبب ایجاد ائتلافی قدرتمند در منطقه شد که در چند سال شاهد رهاوردهای آن هستیم و در ادامه بهاختصار به برخی از آنها اشاره میشود:
اول اینکه دیپلماسی امنیت و اقتدار علاوه بر آنکه در حفظ و گسترش عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران در منطقه مؤثر بوده است، محور مقاومت را نیز ترمیم و تقویت کرده و دست برتر را تحولات منطقه در اختیار این محور قرار داده است.
دوم اینکه ثباتزایی و امنیتآفرینی از دیگر رهاوردهای این دیپلماسی بوده است. درست در شرایطی که بسیاری از کشورهای غربی از حملات خرابکارانه گروههای تروریستی در امان نیستند، این نوع از دیپلماسی با مقابله تمامعیار با جنگهای نیابتی و گروهکهای تروریستی در کیلومترها دورتر از مرزهای ایران، امروز ایران اسلامی را به مهمترین لنگرگاه ثبات و امنیت در منطقه تبدیل کرده است.
سوم آنکه دیپلماسی امنیت و اقتدار علاوه بر اینها عزتآفرین نیز بوده است. برخلاف نسخههایی که برخی تجویز میکنند که در آن برای رسیدن به اهداف مقطعی باید از اصول و ارزش هایی، چون عزت ملی گذشت، در این نوع دیپلماسی علاوه بر آن منافع راهبردی و امنیت ملی کشور تأمین میشود، توأمان عزت ملت ایران نیز حفظ میگردد.
نکته جالب اینجاست که پس از انتشار خبر پرواز جنگنده بمبافکنهای روسی از پایگاه هوایی در کشورمان، عدهای کوشیدند آن را خلاف قانون اساسی و اصل استقلال ملی جلوه دهند و حتی مجری فایل صوتی کذایی نیز پس از سالها همین ادعای واهی را تکرار میکند. حالآنکه این پروازها نهتنها مغایر قانون اساسی و استقلال نیست، بلکه در مسیر تحقق استقلال و عزت کشور است. برخلاف ادعای ظریف این جمهوری اسلامی ایران بود که روسیه را مجاب به پرداخت هزینه برای پایان دادن به بحران سوریه کرده است و بهترین شاهد این مدعا آن است که ایران پیش از هر کشور دیگری به دفاع از نظام قانونی و برخاسته از رأی مردم سوریه پرداخت. هنر دیپلماسی امنیت و اقتدار آن بود که با تکیهبر منافع مشترک قدرتهای غیرغربی را برای حمایت از محور مقاومت قانع نمود بنابراین باید به این جهاد فرزندان راستین و بدون ادعای ملت آفرین گفت.
علت عصبانیت نظام سلطه و متحدان منطقهای آن از شکلگیری این ائتلاف نیز همینهاست، چراکه اگر تنها منافع کشوری مثل روسیه در میان بود، غرب با هزینه کمتری میتوانست با آن به تفاهم برسد. در مقابل این دیپلماسی که هم امنیت زا، هم عزتآفرین و هم در راستای مقابله با منافع استکبار جهانی است، «دیپلماسی التماسی برجام» تنها هزینهزا بوده و حتی پیش از خروج ترامپ و در دوره اوباما هم به اعتراف بانیان و مجریان آن دستاوردی در حد «تقریباً هیچ» داشت. اگر دیپلماسی امنیت و اقتدار، بازدارندگی و امنیت ملی را به ارمغان میآورد، در مقابل دیپلماسی برجام اگر بر اساس میل طرف غربی پیش میرفت دستاوردهای صنعت دفاعی کشور را نیز به محاق میبرد و مخاطرات امنیتی جدی به همراه خواهد میداشت. گویی ناراحتی آقای ظریف و رفقایش نیز همین است که چرا نتوانسته است امتیازاتی از جنس «میدان» به غربیها بدهد و مثلاً در برابر آن از همان «تقریباً هیچ»ها دریافت کند.
در واقع باید گفت میدان و دیپلماسی هیچگاه از هم جدا نبودهاند که در برابر هم باشند، بلکه دو نوع دیپلماسی را شاهد بودهایم که مردم بهترین قضاوتکنندگان در مورد رهاوردهای هرکدام هستند. تجربه این دو نوع دیپلماسی نشان داد دیپلماسی و مذاکره اگر از موضع عزت و بر اساس منافع ملی و نه نفع شخصی، حزبی و انتخاباتی باشد میتواند دستاوردهای بزرگی برای کشور و انقلاباسلامی به همراه داشته باشد و در غیر این صورت نتیجهای بهجز «تقریباً هیچ» به همراه نخواهد داشت.
همین مطلب: