آیا توافق لوزان، به تنشزدایی با آمریکا میانجامد؟
چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۲۶ ب.ظ
آیا توافق لوزان، به تنشزدایی با آمریکا میانجامد؟
این روزها و پس از انتشار بیانیهی لوزان، نگاههای تحلیلگران به آیندهی روابط جمهوری اسلامی ایران و غرب و بهطور مشخص ایالات متحدهی آمریکا دوخته شده است. بهویژه آنکه گاه شنیده میشود بیانیهی مذکور و مسیر مذاکرات هستهای، آغازی است برای تنشزدایی و کاهش تخاصم با آمریکا و نکتهی قابل تأمل آنکه گاه چنین سخنانی از زبان برخی افراد مسئول نیز کموبیش شنیده میشود. برای پاسخ به این پرسشها که «آیا بهواقع مذاکرات هستهای پلهی اول برای رسیدن به بام تعامل سازنده با جهان است؟» و اینکه «ادامهی این مسیر به پایان خصومت و تنش ختم خواهد شد یا خیر؟» باید از جنبههای گوناگون به بررسی این موضوع پرداخت که در این یادداشت تلاش خواهد شد در چهار سطح تحلیل، به پاسخ این پرسشها پرداخته شود.
الف) سیاستهای رسمی و کلان نظام
آنچنانکه در مواضع رسمی نظام جمهوری اسلامی بارها مورد تأکید قرار گرفته است، مذاکرات اخیر در سطح حداکثر وزیر امور خارجه و منحصراً در موضوع «پروندهی هستهای ایران» است و هیچگونه برنامه و تصمیمی برای مذاکره در موضوعات دیگر از جمله تحولات منطقه، مسائل داخلی و... مشاهده نمیشود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در تبیین این سیاست نظام میفرمایند: «مذاکراتی که امروز در جریاناست، که با دولتهای اروپایی و با آمریکا مذاکره میکنند،مذاکرهی با آمریکاصرفاً در قضیهی هستهایاست ولاغیر. این را همه بدانند. ما دربارهی مسائل منطقهای با آمریکا مذاکرهاینمیکنیم. هدفهای آمریکا در مسائل منطقهای، درست نقطهی مقابل هدفهای ماست. ما درمنطقه امنیت و آرامش میخواهیم، تسلط ملتها را میخواهیم. سیاست آمریکا در منطقهایجاد ناامنی است. شما به مصر نگاه کنید، به لیبی نگاه کنید، به سوریه نگاه کنید. دستگاههای استکباری و در رأس آنها آمریکا، در مقابلبیداری اسلامیایکه بهوسیلهی ملتها به وجودآمد، یک ضدحمله را شروع کردند که هنوز ادامه دارد و ملتها را در منطقه داردبهتدریج بدبخت میکند. هدف آنها این است. این درست نقطهی مقابل هدفهای ماست. ما نهدر مسائل منطقهای، نه در مسائل داخلی و نه در مسئلهی تسلیحات، با آمریکا مطلقاًصحبت و مذاکرهای نداریم. مذاکره صرفاً در قضیهی هستهای است و اینکه ما درموضوع هستهای با روش دیپلماسی چگونه میتوانیم به نتیجه برسیم.»
طبعاً براساس اصول منطقی حکمرانی، انتظار میرود همهی مدیران اجرایی کشور در چارچوب سیاستهای اعلامشدهی رسمی سخن بگویند و عمل کنند.
ب) تضاد اهداف راهبردی
حتی اگر سیاستهای رسمی نظام نیز در خصوص مذاکره با آمریکا در مسائل غیرهستهای، ساکت مانده بود، اندکی تأمل در وضعیت و واقعیتهای میان ایران و آمریکا در موضوعات مختلف، پاسخ را روشن میساخت. در تحولات منطقه بهطور مشخص دو محور (بازیگر) اصلی وجود دارد: نخست محور مقاومت که کانون آن جمهوری اسلامی ایران است و دوم محور عبری-عربی-غربی که با هدایتهای آشکار و پنهان آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی، در حال شعلهور ساختن منطقه است. این محور گاه در قالب جنگ نیابتی از طریق «تکفیریهای بیوطن» ظهور و بروز مییابد و گاه در شکل حملهی نظامی رژیم سعودی به مردم بیپناه یمن رخ مینماید. در مقابل توطئههای این محور سلطهگر، تنها این جمهوری اسلامی ایران است که پناه مظلومان و حامی مقاومت در منطقه است و اتفاقاً در این نبرد نابرابر بهخوبی توانمندی خود را به اثبات رسانده است.
خلاصه آنکه عرصهی تحولات منطقه نهتنها عرصهی اشتراک و یا تعامل منافع ایران و غرب نیست، که آشکارا میتوان آن را عرصهی تضاد اهداف راهبردی دو طرف دانست. نقطهی مشترکی میان ایران و غرب وجود ندارد که بتوانند بر روی آن مذاکره و تفاهم بکنند. در چنین شرایطی، نشستن ایران و غرب بر پشت میز مذاکره در موضوعات منطقهای، یک امتیاز بزرگ برای غرب بهشمار میآید که در مقابل، آوردهای برای ایران اسلامی نخواهد داشت.
برای مثال، حضرت امام خامنهای در خصوص یکی از مصادیق مورد تأکید آمریکا میفرمایند: «میگوید امنیت اسرائیل باید حفظ شود. اولاً اسرائیل روزبهروز ناامنتر خواهد شد؛ چه توافق هستهای بشود، چه نشود. این را بدانید. امنیت اسرائیل تأمین نخواهد شد؛ چه توافق هستهای بشود و چه نشود.»
مذاکره در موضوعات داخلی ایران (مشابه آنچه اروپا در دههی هفتاد در قالب گفتوگوهای انتقادی دنبال نمود) نیز نهتنها انفعالی و برخلاف استقلال سیاسی و منافع و عزت ملی جمهوری اسلامی ایران است، بلکه در تضاد با نص توافقنامهی الجزایر است که آمریکا را از دخالت در مسائل داخلی جمهوری اسلامی ایران نهی کرده است.
ج) تنازع گفتمانی-معرفتی
فارغ از مسائل سیاسی که در آن تضاد ایران و غرب آشکار است، باید به کسانی که به دنبال تنشزدایی و کاهش تخاصم با غرب هستند، خاطرنشان کرد ریشههای منازعه و تخاصم ایران اسلامی و نظام سلطه در مسائل سیاسی، بلکه در مبانی معرفتی-گفتمانی و خاستگاههای فکری است. غرب سلطهگر برپایهی انسانِ خودبنیادِ زیادهخواه، بنا نهاده شده است که لذتجوییهای بیپایان، او را به ستم به دیگر ملتهای مظلوم و مستضعف کشانده و در قالب استعمار، استعمار نو و استعمار فرانو به دنبال به بند اسارت حیوانیت کشاندن انسان معاصر است؛ درحالیکه انقلاب اسلامی برپایهی گفتمان اسلام ناب محمدی (ص)، دعوت توحید و رهایی بشر از یوغ طواغیت، سلطهگران و شیاطین را پیگیری میکند.
باید دانست اینها صرفاً یکسری گزارههای گفتمانی-آرمانی نیست و اتفاقاً همین تفاوت خاستگاهها و نظرگاههای معرفتی است که نظام اسلامی و نظام سلطه را به دو گونه رفتار کاملاً متضاد و غیرقابل جمع کشانده است. آیا غرب از مبانی نظری خویش عدول میکند و از زورگویی به ملل مستضعف و زیادهخواهی در اقصا نقاط عالم دست میکشد؟ و یا خدایناکرده، عدهای گمان کردهاند که ملت عزتخواه و غیرتمند ایران اسلامی، در مقابل کفر سر تعظیم فرومیآوردند و سابقهی چهارده قرن توحید و ولایتمداری را به ثمن بخس معامله میکنند!
برمبنای منطق الهی که در کلامالله مجید مشهود است، «وَلَن تَرضی عَنک الیهودُ وَلَا النَّصاریحَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الهُدی وَلَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَک مِنَ العِلمِ ما لَک مِنَ اللَّهِ مِن وَلِی وَلا نَصیرٍ»؛ هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد (تا بهطور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی و) از آیین (و روش) آنان پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هواوهوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود. (بقره: 120)
ترجمان همین گفتمان را میتوان در پیام الهی حضرت امام راحل (ره) ملاحظه نمود که «بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینهتوزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای کودکانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! که چه خوب است [به] این سؤال پاسخ داده شود که ملتهای جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملت ایران، در چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشتهاند که امروز بیاعتبار شدهاند! آری، اگر ملت ایران از همهی اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانهی عزت و اعتبار پیامبر و ائمهی معصومین (علیهمالسلام) را با دستهای خود ویران نماید، آنوقت ممکن است جهانخواران او را بهعنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند، ولی در همان حدی که آنها آقا باشند، ما نوکر؛ آنها ابرقدرت باشند، ما ضعیف؛ آنها ولی و قیم باشند، ما جیرهخوار و حافظ منافع آنها؛ نه یک ایران با هویت ایرانی-اسلامی، بلکه ایرانی که شناسنامهاش را آمریکا و شوروی صادر کند، ایرانی که ارابهی سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد و امروز همهی مصیبت و عزای آمریکا و شوروی شرق و غرب در این است که نهتنها ملت ایران از تحتالحمایگی آنان خارج شده است، که دیگران را هم به خروج از سلطهی جباران دعوت میکند. کنترل و حذف سلاحهای مخرب از جهان اگر با حقیقت و صداقت همراه بود، خواستهی همه ملتهاست، ولی این نیز یک فریب قدیمی است.» (صحیفهی امام، ج 21، ص90 و 91)
خلاصهی کلام آنکه ریشههای تخاصم ایران اسلامی با غرب سلطهجو، نه چنان سطحی، کماهمیت و بیبنیاد است که سادهاندیشانه گمان کنیم با یک مذاکره در موضوع خاص به فراموشی سپرده میشود و نه اهداف راهبردی طرفین در محیطهای گوناگون ملی، منطقهای و بینالمللی دارای نقاط مشترک است که بتوان از «تنشزدایی» و «کاهش سطح تخاصم» سخن به میان آورد.
د) چشمانداز مذاکرات هستهای
آخرین سطح تحلیل که میتوان از آن منظر به این موضوع نگریست، مسیر پیش رو در مذاکرات هستهای و چشمانداز آتی آن است. هرچند آیندهپژوهی مذاکرات، مجالی مفصلتر میطلبد و از حوصلهی این نوشتار خارج است، اما آنچه مسلم است اینکه مسیر مذاکرات تا حصول توافق با دشواریهایی جدی مواجه است که از جملهی آنها میتوان به خدعهگریهای آمریکا، فشارهای رژیم صهیونیستی و نیز رقابت درونی هیئت حاکمهی ایالات متحده و... اشاره نمود.
به بیان رهبر معظم انقلاب، «طرف مقابل، طرف حیلهگری است. از جملهی چیزهایی که غالباً پنهان میماند از چشمها، حیلهگری اشخاص یا جهاتی است که دارای ظاهر بزرگ و فربهی هستند. آدم فکر نمیکند که اینها هم حیلهگر باشند. خب امروز آمریکا ظاهر فربهی دارد؛ قدرت مالی، قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی، قدرت نظامی، قدرت امنیتی و غفلت میشود از اینکه همین دستگاه صاحب قدرت، اهل موذیگریهای آدمهای ضعیف هم باشد، ولی هست. اهل حیلهگری است، اهل خدعه است، اهل خنجر از پشت زدن است. اینجوری است. ما نباید اینجور تصور بکنیم که حالا اینها چون مثلاً بمب اتم دارند یا وسایل نظامی قدرتمندی دارند، بنابراین احتیاجی ندارند به اینکه دست به حیله و خدعه بزنند. نه، اتفاقاً احتیاجشان هم زیاد است و عمل هم میکنند و واقعاً خدعهگری میکنند. این ما را نگران میکند. باید مراقب شگردهای دشمن باشیم. هر وقتیکه یک زمان معین شده است برای پایان مذاکرات و ما به این زمان نزدیک میشویم، لحن طرف مقابل (بهخصوص لحن آمریکاییها) تندتر، سختتر، خشنتر میشود. این برای این است که جزء شگردهای اینهاست، جزء حیلهها و خدعههای اینهاست.»
چنین عواملی علاوه بر آنکه دستیابی به توافق واقعی (و نه صرفاً توافقوارههای تبلیغاتی) و نیز حصول نتایج ملموس برای جامعهی ایرانی را دشوار و حتی شاید غیرممکن میسازد، در موضوعات دیگر مورد مناقشهی ایران و غرب، بهمراتب پررنگتر و برجستهتر ظهور مییابد و بدینترتیب میتوان حدس زد اصولاً ورود به تنشزدایی در این حوزه مستلزم امتیازدهیهای غیرعادلانه و مخالف منافع ملی است که ملت ایران هیچگاه زیر بار آن نخواهد رفت.
جمعبندی
در مجموع، با توجه به چهار سطح تحلیل فوق، میتوان چنین جمعبندی نمود که چه در سطح مبانی نظری، چه در افقهای راهبردی و چه در سطح سیاستهای ملی، تعمیم تنشزدایی و پایان تخاصم با نظام سلطه ممکن نیست و نیز واقعیتهای عرصهی میدانی نیز وقوع چنین حالتی را از سوی دو طرف عملاً غیرممکن میسازد.*