رایگاه

تارنمای دیدمان و اندیشه؛ یادداشت‌های محمدجواد اخوان

رایگاه

تارنمای دیدمان و اندیشه؛ یادداشت‌های محمدجواد اخوان

رایگاه

«فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»

آن چه می نویسم احتمالا دیدگاه و نظر من است، اما نام تارنمای خود را «رایگاه» نهادم تا مکانی باشد جهت اقتراح و تضارب آرا و خوانندگان محترم خود بیاندیشند و برترین را برگزینند!

کانال من در شبکه اجتماعی تلگرام
https://telegram.me/mjakhavan

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بازخوانی و نقد یک گفتوگوی دشمنشادکن(!) عماد افروغ

 


 

توضیح ضروری: گفتگوی جنجالی چند روز پیش عماد افروغ، نماینده سابق مجلس و استاد دانشگاه با یکی از برنامه های زنده صداوسیما این روزها به یکی از خبرساز ترین موضوعات رسانه ای و گفتگوهای سیاسی کشور بدل شده و لابد پیامک هایی هم با همین مضمون به دست شما هم رسیده بود. اما این مصاحبه جنجالی بار دیگر افروغ را در کانون توجهات رسانه ای قرار داد و یک بار دیگر این پرسش را برچسته کرد که اساسا افروغ به دنبال چیست؟ برای پرداختن به این موضوع بد ندیدیم نقدی که چندماه پیش به مباحث مطروحه دکتر عماد افروغ - در مصاحبه ای با یکی از رسانه ها- نوشته بودم را باردیگر بازنشر بدم. به امید آنکه در پاسخ به به سوال فوق مخاطبین محترم را یاری دهد.


یکشنبه 19 تیرماه سال جاری پایگاه اینترنتی خبرآنلاین متن کامل مصاحبه‌ی خود را با دکتر عماد افروغ استاد دانشگاه و نماینده سابق مجلس هفتم منتشر نمود که برخی دیدگاه‌های افروغ در این مصاحبه با استقبال رسانه‌های ضدانقلاب همچون بی بی سی فارسی، صدای امریکا، رادیو فردا، دویچه وله و ... مواجه شده و در این رسانه‌ها بازتاب وسیعی یافت.

در این میان پرسش اصلی ان است که چرا این اظهارات جناب افروغ با استقبال وسیع سایت‌ها و رسانه‌های جریان ضدانقلاب مواجه شد؟ نگاهی به برخی جملات کلیدی این مصاحبه روشنگر چرایی این مسئله خواهد بود. او در این مصاحبه بار دیگر حمایت‌های مقام معظم رهبری از روی مصلحت دانست، مدعی کاهش چشمگیر مشارکت مردم و نخبگان در انتخابات آتی شد. ادعا نمود که «به تدریج ولایت فقیه را شاه می‌کنیم». وی از وقوع تخلفات انتخاباتی و دخالت‌های دولت در انتخابات دهم خبر داد و با طرح نکاتی در مورد خواص با بصیرت و انقلاب مخملی نهایتاً مدعی شد آن چه در جریان حوادث پس از انتخابات دهم روی داده است را از اساس انقلاب مخملی نمی‌داند.

مواضع عجیب و دشمن شادکن جناب آقای افروغ یادآور ماجرای تاریخی مواضع عبدالله نوری –وزیر کشور دولت اصلاحات و مدیرمسئول روزنامه توقیف شده خرداد- است. وی که از چهره‌های انقلابی و یاران امام (ره) به شمار می‌آمد پس از توقیف این روزنامه و احضار به دادگاه ویژه روحانیت مواضعی اتخاذ نمود که با استقبال وسیع رسانه‌های دشمن مواجه شد. در مقابل مقام معظم رهبری، در تبیین اهداف دشمن در حمایت گسترده از عبدالله نوری، اظهارات دشمن پسند وی فرمودند: « بعضی‌ها کینه‌ای دارند؛ بعضی‌ها گله‌ای از کسی دارند؛ برای خاطر دستمالی، قیصریه را آتش می‌زنند. برای خاطر یک دشمنی و یک کینه شخصی و یک محرومیت از فلان مسئولیت که مایل بوده به او بدهند و مثلاً نشده، برای خـاطر یک اشتبـاه در فهم، می‌بینید که حرفی می‌زنند، اقدامی می‌کنند، موضعی می‌گیرند و کـاری می‌کنند که به ضرر تمـام می‌شود و در خدمت دشمن قـرار می‌گیرند! بدانید این رادیوهای بیگانه با میلیون‌ها دلار صرف و خرج راه می‌افتد. این‌ها هدف دارند از این که این تبلیغات را می‌کنند. می‌خواهند افکار عمومی کشورهای مخاطب خودشان را تحت تأثیر قرار بدهند. بیخودی که نمی‌آیند از شخصی، از حرفی، از جریانی این طور دفاع بکنند! هر آدم عاقلی تا دید دشمن دارد برایش کف می‌زند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطی کردم؛ من چه کار کردم که دشمن دارد برای من کف می‌زند. باید به خود بیاید. این مایه غصه است که بعضی از کف زدن دشمن خوششان می‌آید! اگر گل زن مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه کسی در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف. حالا شما وقتی که می‌بینی دشمن دارد برایت کف می‌زند، باید بفهمی که به دروازه خودی گل زده‌ای! ببین چرا زدی؟ ببین چرا کردی؟ ببین چه اشتباهی کرده‌ای؟ ببین مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن.»  (بیانات مقام معظم رهبری، 26 آذر .1378)

 

نقد و بررسی دیدگاه‌های مطروحه

حال فارغ از چرایی طرح این اظهارات، نظری نقادانه بر دیدگاه‌های جنجال برانگیز و دشمن شادکن جناب آقای دکتر افروغ می‌تواند ابعاد از این موضوع را روشن‌تر نماید.

جناب افروغ در ابتدای مصاحبه‌ی خویش به گفتگوی دیگر خویش با خبرگزاری فارس در سال 86 اشاره کرده و در توجیه چرایی حمایت‌های مقام معظم رهبری از دولت، مدعی می‌گردد: «به نظر می‌رسد مقام معظم رهبری بنا به دلایل شرایط متفاوت ساختاری و روانی  مصلحت گرا تر از امام هستند. مشخص است که قرینه بحثم هم همین حمایت‌ها بود. من آن زمان حمایت‌های مذکور را از روی مصلحت می‌دیدم.»

جالب آن است که ایشان در توضیح چرایی این ادعا یعنی «مصلحت گرایی» رهبر معظم انقلاب تلویحاً به نظریه کاریزمائی بودن حضرت امام (ره) اشاره نموده و رهبر معظم انقلاب را فاقد شرایط کاریزماتیک می‌داند. وی چنین توضیح می‌دهد: «در ابتدای انقلاب، رهبر اول انقلاب که کاریزمایی از سوی مردم به او اعطا شده بود، 15 سال در تبعید و مرجع تقلید بوده، هم رهبری نظری و هم رهبری عملی و سیاسی داشته است، به راحتی به چنین رهبری می‌شد گفت که «از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن». اما به طور طبیعی این کاریزمای اعطایی با همان شدت و حدت به رهبر دوم اعطا نمی‌شود.»

متأسفانه مشاهده می‌شود که جناب افروغ نیز بسان برخی تئوریسین‌های جریان تجدیدنظرطلب همچون سعید حجاریان در تحلیل ولایت فقیه در دام نظریه «ماکس وبر» افتاده‌اند. هرچند که در همین مصاحبه و در چند بند دیگر دکتر افروغ در اظهاراتی متناقض مدعی می‌گردد «من اصلاً قائل به کاریزما برای رهبری نیستم. کاریزما معنای خاصی دارد که مردم آن را به رهبر اعطا می‌کنند اما امام و رهبری هر گز ادعای کاریزما نمی‌کنند. امام بحث ولایت کبری را مطرح می‌کردند که متعلق به ائمه اطهار بود.» اما روشن است که ایشان برای آن که ثابت نماید ولی فقیه زمان ناچار به مصلحت گرایی است متوسل به کاریزما بودن امام راحل (ره) شده است.

در توضیح این مطلب بایستی گفت پیش از این نیز تئوریسین‌های جناح چپ سابق ضمن الگوپذیری از آرای معرفتی «ماکس وبر» رهبری امام خمینی (ره) و رابطه او با مردم را به رهبری «کاریزماتیک» و «فرهمندانه» تعبیر و تفسیر کردند و در مقابل رابطه مردم با او بر اساس ویژگی‌های شخصیتی و کنش عرفانی ایشان تحلیل می‌گردید. حال آن که اولاً این گونه تعبیرات بر مبنای مبانی معرفت شناختی اومانیستی (انسان محور) «ماکس وبر» تعریف شده و هیچ جنبه دینی ندارد ثانیاً جایگاه امام(ره) و رابطه ایشان با مردم و مردم با ایشان را تنها می‌توان در گرو شناخت مفهوم «ولایت» و جایگاه آن در فرهنگ شیعی ارزیابی کرد.

آسیب اصلی نگاه کاریزماتیک به امام آن بود که از حضور امام (ره) به عنوان یک حادثه فردی و استثنایی تاریخی یاد می‌شد که این جایگاه به دلیل قاعده‌مند نبودن، قابل دوام و تکرار نخواهد بود. این دیدگاه ضمن عدم درک حقیقی از نظام ولایی شیعی، آن را به عنوان یک مرحله گذار و پوپولیسم – مردم باوری – نامطمئن و نادوام می‌شناسد که به دلیل ناپایداری باید به هر چه سریع‌تر به سوی دیگر اشکال قدرت تغییر جهت دهد.

این نگاه بعدها نیز توسط سعید حجاریان در چارچوب سلطانیزم دنبال شد. سلطانیزم یا اقتدار سلطانی وجه افراطی «پاتریمونیالیسم» است که از آن به نوپاتریمونیالیسم تعبیر شده است. از دیدگاه وبر، به طور کلی دولت پاتریمونیال یا به الگوی کلیشه‌ای گرایش دارد، یا به الگوی خودکامه؛ اولی بیشتر مختص مغرب زمین است و دومی به مقیاس زیاد در مشرق زمین معمول بوده است. حجاریان در انطباق نظریه ولایت فقیه با تئوری ماکس وبر این‌گونه توضیح می‌دهد: «در الگوی پاتریمونیال مشرق زمین، پادشاه مرکز نظام سیاسی و مایه وحدت آن است؛ اراده او در حکم قانون است و کارمندان بوروکراسی و ارتش را از میان افراد وفادار به خود و از میان مزدوران استخدام می‌کند. بوروکراسی پاتریمونیال مبتنی بر معیارهای عقلایی نیست و کارمند دارای تضمین حقوقی نمی‌باشد. در مراتب مختلف قدرت میان حوزه عمومی و حوزه خصوصی تمایزی در کار نیست و اطاعت و وفاداری کاملاً شخصی است. سلطان پاتریمونیالیسم استقلال بوروکراسی، ارتش، اشراف و تجار را در هم می‌شکند و به این ترتیب با آزادی شهرها و پیدایش نظام حقوقی عقلانی و رشد سرمایه داری اصولاً ناهماهنگ است. در واقع نظام سیاسی پاتریمونیال در شرق با استخدام بردگان و مزدوران در ارتش، نصب خویشاوندان سلطان به مناصب کشوری و فقدان طبقات و سیستم حقوقی مستقل، مانع رشد اخلاق سرمایه داری و عقلانیت گردید.» (سعید حجاریان، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش 92-91، ص 48).

هرچند حجاریان بعدها و در جریان دفاعیاتش در فتنه 88 صراحتاً از این دیدگاه خود اظهار پشیمانی نمود و تصریح کرد: « نظریات ماکس وبر در ایران کنونی هیچ کاربردی ندارد و من از سر غفلت بدون نگاه انتقادی به این نظرات آن‌ها را به شرایط کشورمان تعمیم دادم .»

حال روشن نیست که چرا زمانی حجاریان نیز نامتناسب بودن نگاه کاریزمائی با ولایت فقیه را اذعان می‌کند و خود جناب دکتر افروغ نیز از این نوع نگاه ابراز برائت می‌کند، در عمل برای اثبات دیدگاه خویش دست به دامن این نظریه باطل می‌گردد؟!

البته مسئله به همین جا نیز ختم نمی‌شود، ایشان در ادامه تلاش می‌کنند رهبر معظم انقلاب را اسیر مصلحت‌ها معرفی می‌کنند و تصریح می‌نمایند: «پس وظیفه روشنفکران  حادتر می‌شود تا بستر را آماده و آگاهی بخشی کنند تا رهبر معظم بتوانند آنچنان که مایل هستند، تصمیمات حقیقت‌گرایانه‌ای بگیرند و اسیر مصلحت‌ها نشوند. چون همه تصمیمات مصلحت گرایانه که از روی مصلحت ارادی نیست. حضرت امام هم به خاطر مصلحت، برخی تصمیمات را اتخاذ کرده‌اند. » جالب ان است که زمانی که خبرنگار یکی از رسانه ها با ایشان تماس گرفته و توضیح بیشتری در این خصوص می‌خواهد، ایشان بازهم بر این دیدگاه تأکید ورزیده و در توضیح بیشتر به وجود برخی اطرافیان(!) اشاره می‌نمایند.

 

در اینجا نیز چند نکته حائز اهمیت وجود دارند، اولاً روشن نمی‌شود که چگونه جناب افروغ از ضمیر شخص رهبری اطلاع دارند که تصمیم ایشان را بر پایه مصلحت اندیشی می‌دانند! و ثانیاً معلوم نیست که اساساً اگر هم مصلحتی وجود داشته باشد از ناحیه مسائل داخلی و جامعه باشد که بالفرض با روشنگری و بسترسازی امثال دکتر افروغ این مصلحت‌ها برداشته شود.

از این‌ها گذشته تجربه نشان داده است در تعاقب چنین نظریاتی نوعی فضاسازی‌های پی در پی نیز وجود دارد. البته قصد نگارنده ایراد اتهام به جناب افروغ نیست، اما مشاهده شده است که برخی با طرح مسائلی از این دست به تدریج گزاره‌هایی همچون ضعف و ناتوانی در مقابل تحمیل‌ها و مصلحت‌ها را مطرح می‌کنند که با هر نیتی هم که عنوان شود در مقام ضربه به جایگاه ولایت فقیه خواهد بود.

دکتر افروغ در فراز دیگری از این مصاحبه در اظهاراتی عجیب عنوان می‌دارد: «هر روز این مظروف انقلاب اسلامی را تقلیل می‌دهیم و هر روز تصورمان از انقلاب و ولایت فقیه تنگ‌تر می‌شود و به تدریج داریم ولایت فقیه را شاه می‌کنیم ؛ یعنی یک روزی فره ایزدی متناسب با این ظرف  محدود بود و حالا داریم به جای این که ظرف را توسعه بدهیم، لباس فره ایزدی را بر تن ولایت فقیه می‌پوشانیم.این ظرف نهاد مدنی متشکل ندارد. منظورم این نیست که قابلیت مدنی ندارد، نه این قابلیت را دارد به میزان بالا هم دارد اما نهاد مدنی متشکل ندارد حتی همان قابلیت‌های مدنی متشکل گذشته هم در حال کم‌رنگ شدن است.»

به نظر می‌رسد این اظهارات دشمن شادکن که اتفاقاً با استقبال وسیع رسانه‌هایی همچون سایت صهیونیستی بالاترین و  ... مواجه شد ناشی از یک اشتباه استراتژیک و نیز مبنای غلط نظری است. اشتباه استراتژیک جناب افروغ در مقایسه کردن ولایت فقیه و نوع نگاه دینی به آن با شاه و نیز فرهنگ سازی جعلی دوره رژیم گذشته است. اساساً معلوم نیست منظور جناب افروغ از فره ایزدی که عده‌ای می‌خواهند بر تن ولایت فقیه بپوشانند چیست؟ اگر مقصود حرکاتی مشابه جعلیات شاهنشاهی و تملقات درباری است که نگارنده مشابه آن را خصوصاً در زمان حاضر و در مورد مقام معظم رهبری سراغ ندارد. و اگر مقصود ایشان نگاه دینی و اعتقاد به الهی بودن ولایت فقیه است، باید گفت که متأسفانه ایشان در اشتباهی اساسی گرفتار آمده‌اند. گویا ایشان این بیان حضرت امام (ره) را از خاطر برده‌اند که «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله (ص) است» پس چگونه می‌توان ولایتی که هم‌طراز ولایت پیامبر خداست را در سطح حکومت‌های بشری ارزیابی نمود؟

به نظر می‌رسد اینجا از بنیان اندیشه‌ای غلط پرده برداشته شده است و آن چاهی است که پیش از این نیز جریان چپ سنتی سابق نیز در ورطه‌ی آن افتاد و آن «زمینی دانستن ولایت فقیه» است که در مقابل «آسمانی دانستن ولایت فقیه» مطرح شده است. در برابر چنین تفکراتی مقام معظم رهبری می‌فرمایند:«بعضی ولایت فقیه را زمینی می‌دانند در حالی که ولایت فقیه امری آسمانی است. اصلاً تفاوت نظام اسلامی ما با نظام‌های دیگر دنیا در همین است.» به نظر می‌رسد ریشه‌ی چنین نگاه مادی به مفهوم ولایت فقیه را باید در فراز قبلی مصاحبه ایشان و تطبیق ولایت فقیه با نگاه کاریزماتیک ماکس وبر جستجو کرد. نگاهی که با توجه به حضور جناب دکتر افروغ در سال‌های آغازین دهه هفتاد در مسئولیت گروه فرهنگی و اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری (تحت مسئولیت موسوی خوئینی‌ها  و با محوریت سعید حجاریان) چندان عجیب به نظر نمی‌رسد!

آقای افروغ در ادامه حتی مدعی عدم استقلال حوزه‌های علمیه نیز می‌شود و در اظهاراتی که شبیه آن را تنها در تبلیغات منفی معاندین نظام می‌توان یافت ادعا می‌کند: «حوزه‌های علمیه دیگر آن جایگاه تاریخی‌شان را ندارند و تصدی گری شان بر بعد نظارتی و نظریه پردازیشان می‌چربد. قبلاً مستقل بودند و حالا وابسته شدند. امام با تکیه بر همین اهرم حوزه‌های علمیه مستقل توانست بسیج توده‌ها را انجام دهد.تحقق مظروف ما که انقلاب اسلامی است یک ظرف مناسب می‌طلبد و ظرف تاریخی ما متأسفانه جوابگوی این مظروف نیست.»

انقلاب مخملین یا توهم ساده اندیشی؟

بخش دیگری از دیدگاه‌های تأمل برانگیز دکتر عماد افروغ در این مصاحبه به مسائل سیاسی و فتنه 88 باز می‌گردد. عجیب‌ترین تحلیل وی از انتخابات پیش روی مجلس نهم نیز در همین بخش ارائه می‌شود که وی پیش بینی می‌کند که مشارکت عمومی مردم و نخبگان در این انتخابات کاهش چشمگیری خواهد یافت. ایشان البته دلیل مستدل و منطقی برای اثبات این ادعا اقامه نمی‌کنند اما در ادامه با طرح بعضی از دیدگاه‌ها در خصوص ماهیت حوادث پس از انتخابات تلویحاً مخاطب را در جریان چارچوب مورد نظر خویش قرار می‌دهند.

جناب دکتر افروغ در خصوص مقصرین حوادث پس از انتخابات از وجود «طرفین» مقصر در این جریانات خبر می‌دهد که شبیه چنین تحلیلی، پیش از این توسط علی مطهری ارائه شده بود. او مدعی می‌گردد «در تخلف انتخاباتی مستقیم یا غیرمستقیم هیچ شکی ندارد» و به دخالت قوه‌ی مجریه در جریان انتخابات و برخی عزل و نصب‌ها  و.. به عنوان مصادیقی از این تخلفات یاد می‌کند. البته او روشن نمی‌کند که مستندات این تخلفات کجا بوده و چگونه بر او ثابت شده است و اگر هم اساساً بر وی ثابت شده باشد، آیا بر مبنای چارچوب‌های قانونی و اخلاقی (که بنا بر ادعای او دغدغه ابتدایی اوست) چگونه این مجوز را یافته است که بر مبنای احساس خویش به فرد یا نهادی ایراد اتهام نماید؟

البته او در توضیحات بیشتری که برای خبرنگار رسانه یادشده ارائه نمود در خصوص طرفین مقصر به همین هم اکتفا ننمود و کسانی که اتهام «کودتای مخملی» را متوجه سران فتنه نموده‌اند را نیز در زمره‌ی مقصرین این حوادث دانست. به این ترتیب حتی از نظریه علی مطهری هم فراتر رفته و عملاً پای دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی را هم به عاملین فتنه 88 باز می‌کند.

در این جا اشاره به دیدگاه دکتر افروغ در مورد «مخملی بودن یا نبودن» حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز حائز اهمیت است. او مدعی می‌گردد: «انقلاب مخملی سه شرط دارد. این شروط عبارتند از زمینه، عامل و ساختار انقلاب مخملی. زمینه این انقلاب‌ها نشان می‌دهد که همواره در کشورهایی رخ داده که سابقه توتالیتاریسم یا شبه توتالیتاریسم داشته‌اند. ساختار آن هم به  ایدئولوژی براندازی نرم و رابطه سازمانی و مالی  به طور خاص رهبری جنبش بر می‌گردد. بر این اساس بود که من پرسیدم رهبر این جریان کیست؟ آیا چنین ارتباط ساختاری ای داشته است یا نه؟ و اگر این دو شرط وجود دارد، آیا شرط اول یعنی سابقه توتالیتریسم هم در کشور ما وجود دارد یا نه؟ آیا می‌توان گفت که مادر این سی سال سابقه شبه توتالیتاریسم داشته‌ایم؟ من می‌گویم که چنین زمینه‌ای را نداشته‌ایم. اگر هم برای دو شرط دیگر، مدرکی هست، ان را رو کنند تا ما هم ببینیم. ... من هنوز هم معتقدم که آنچه رخ داد، مخملی نبوده است و البته همواره بین نیت غربی‌ها و فعل رخ داده تفاوت قائل بوده و هستم و در نیت سوء دشمنان هیچ گاه تردید نداشته‌ام. اما اینکه دو نفری را که در بهترین حالت هم نمی‌توانستند دو هزار نفر را جمع کنند، بیاورند در تلویزیون و اعتراف کنند که مخالف ولایت فقیه بوده و فی الحال متنبه شده‌اند که بیانگر مخملی بودن یک جریان نیست. وزن این اعترافات چقدر است؟ آن هم اعترافاتی که بیشتر تحلیل شخصی آن افراد بود، نه اعتراف! »

جالب است که دکتر افروغ که به اعتراف خود یک روشنفکر جامعه شناس است خود را در این جا در کسوت یک تحلیلگر سیاسی و امنیتی می‌یابد، و این اجازه را به خود می‌دهد با امتزاج اندک داده‌های خود با استدلال‌های که در مورد آن‌ها نیز جای سخن بسیار است، وجود سناریوی مخملی را به طور کلی منکر شود. در اینجا می‌توان به جهت علت کم بهره گی ایشان از تحلیل استراتژیک سیاسی و امنیتی از این خطای راهبردی ایشان صرف نظر نمود.  اما باید پرسید در زمانی که کانون‌ها و محافل تصمیم ساز و تصمیم گیر دشمن خود از اعتراف به تلاش برای براندازی نرم نظام از طریق نافرمانی مدنی ابایی ندارند، چرا باید امثال ایشان تلاش کنند تا سناریوی ناکام دشمن را وارون جلوه سازند. در این جا شایان ذکر است که این دام (دست کم گرفتن دشمن در مورد طراحی انقلاب مخملی و یا نگاه خوش بینانه و ساده‌انگارانه به نافرمانی سران فتنه) که خود نیز بخشی از سناریوی جنگ نرم دشمن است، پیش از این نیز باعث ارائه تحلیل‌هایی از این دست از سوی برخی تحلیلگران ارزشی همچون دکتر محمدصادق کوشکی و ... نیز شده بود.

در پاسخ به این عزیزان بایستی به سخنان رهبر معظم انقلاب در مورد طراحی‌های بیست ساله دشمن برای فتنه 88 و نیز بازیچه قرارگرفتن برخی از اصحاب داخلی فتنه از سوی بیگانگان را یادآور شد. همچنین تأکید معظم له در نماز جمعه 29 خرداد 1388 مبنی بر این که «ایران گرجستان نیست» خود نشانه‌ای دیگر است که لازم می‌نماید جناب افروغ و همفکرانشان قدری در این برداشت سطحی تجدیدنظر نمایند.

دکتر افروغ همچنین با لحنی منتقدانه مدعی می‌گردد: «برای رفع شبهه تقلب، باید یک فرایند اقناعی صورت می‌گرفت. اما چنین نشد.» در این جا این پرسش مطرح است که آیا جناب افروغ قاعده «البینة علی المدعی» را فراموش کرده‌اند؟ آیا نظام اسلامی برای آن که پاک دستی خویش را ثابت کند دلیل باید بیاورد یا متهم کنندگان؟ به نظر دکتر افروغ ریزش چشمگیر هواداران کاندیداهای معترض، دلیلی به جز اقناع آنان در مورد عدم وقوع تقلب می‌توانسته داشته باشد؟

جناب افروغ همچنین در بخشی از مصاحبه پرسشی را مطرح می‌کنند که خود نیز قابل تأمل است!: «من یک سوالی هم دارم که در وبلاگم نوشتم و آن اینکه چرا همه با بصیرت‌های خاص دستی در قدرت دارند؟ و چرا آن‌ها که در قدرت نیستند از نظر گروه‌های افراطی بی بصیرتند؟» در این جا در پاسخ جناب افروغ باید گفت چه بسیار خواص با بصیرتی که هیچ گونه چشمداشتی به قدرت تنها در مقاطع حساس و حیاتی وظیفه خویش را یافته و بدان عمل کرده‌اند و اما اینجا باید پرسشی را از جناب افروغ مطرح کرد و منتظر پاسخ آن ماند و  آن این که چرا برخی از خواص وقتی که به انحای گوناگون دستشان از قدرت کوتاه می‌شود، ژست آنارشیستی و مخالفت با همه چیز و به هر قیمت می‌گیرند؟ آیا برای این، تعبیری جز «بی بصیرتی» مناسب است؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۲۷
محمدجواد اخوان

عماد افروغ

فتنه88

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی