بررسی رویکرد رسانههای اصلاحطلب درخصوص تحولات «میانمار»؛
چرا اصلاحطلبان چشمان خود را بر حقایق «برمه» بستهاند؟
رویکرد مطبوعات وابستهی طیف موسوم به اصلاحطلب در تحولات بینالمللی همچون رویکرد این رسانهها در تحولات داخلی گاهی با برخی اما و اگرها همراه میشود که به نظر میرسد گویا این رسانهها در عرصهی رقابتهای سیاسی تا حدی غرق میشوند که برخی حقایق مورد مطالبهی عمومی ملت ایران در عرصهی بینالملل را به فراموشی میسپارند و این مسئله گاهی تا آن حد جدّی میگردد که انسانیت و حقوق همنوعان بشری نیز به محاق میرود!
مطالعهی رویکرد اخیر مطبوعات طیف یاد شده در ماجرای جنایتهای افراطیون هندوها و بودایی برمه (میانمار) در نسل کشی مسلمانان در روستاها و مناطق شمال و شمال غربی این کشور میتواند شاهد مثال خوبی برای این واقعیت باشد.
در حالی که چند روزی است در سکوت رسانههای غربی وابسته به محافل صهیونیستی در حضور نیروهای نظامی و انتظامی برمهای، تندروهای هندو و بودایی به روستاهای مسلمان نشین حمله کرده و علاوه بر آتش زدن خانههای آنها، بسیاری را زنده زنده در آتش سوزانده، به زنان و دختران تجاوز کرده و باقیمانده را هم آواره نمودهاند، حداقل انتظار از رسانههای ایران اسلامی آن است که ملت ایران را از جریان این جنایتهای سبعانه مطلع سازند؛ اما آنچه مشاهده میشود تا حدودی خلاف این توقع بوده است.
روزنامههای اصولگرای کشورمان البته به میزان قابل توجهی به پوشش اخبار این رویدادها پرداختهاند، اما روزنامههای اصلاحطلبان عمدتاً در این ماجرا سکوت را بر اطلاعرسانی ترجیح داده و نشان دادهاند که چشمان خود را بر این وقایع بستهاند. حال ممکن است در ابتدا چنین تلقیای در ذهن مخاطبان شکل گیرد که در جغرافیای هدفگذاری رسانهای اصلاحطلبان، تحولات کشوری همچون میانمار فاقد ارزش خبری چندانی نباشد. اما آنچه که در این خصوص قابل تأمل مینماید آن است که از کنار این فجایع -آن هم با این ابعاد وسیع غیرانسانی- در حق همکیشان مسلمان ما و بلکه عدهای انسان، در هر نقطهای از جهان نمیتوان این چنین با بیتفاوتی عبور کرد!
اما نکتهای ظریف که در این حوزه به چشم میخورداین است که برخلاف تلقی احتمالی برخی مخاطبان بر کم ارزش تلقی کردن تحولات میانمار در اتاق فکر رسانههای اصلاحطلبان، سابقهی این امر مؤید آن است که مطبوعات این طیف نه تنها از تحولات این کشور جنوب شرق آسیا غافل نیستند، بلکه هدفمند و گزینشی با آن مواجه شدهاند. برای مطالعهی این امر کافی است به فروردین ماه سال جاری بازگردیم که روزنامههای شرق، اعتماد و مردمسالاری با درج گزارشی خبری از پیروزی «آنگ سان سوچی» در انتخابات میاندورهای پارلمان برمه خبر دادند.
مطالعهی دقیق این گزارشها و بهخصوص ادبیات سیاسی خاص آن، احتمالاً میتواند از اینکه چرا پیروزی یک نفر در انتخابات پارلمانی کشوری در آسیای جنوب شرقی تا این حد از لحاظ حرفهای، دارای ارزش خبری باشد که در صفحهی نخست یک روزنامه با عکس بزرگ چاپ گردد، رمزگشایی کند.
نکتهی حائز اهمیت و آنچه که در آن مقطع فصل مشترک ارزش خبری روزنامههای اصلاحطلب و سایتهای وابسته به جریان فتنه و ضدانقلاب شده بود، کلمهی «حبس خانگی» است! تأکید بر این واژه احتمالاً از آنجا بوده است که این روزنامهها که مستقیماً جسارت حمایت از چند مجرم ضدامنیتی -که هم اینک در حبس خانگی هستند- را نداشتهاند، به طور غیر مستقیم تلاش نمودهاند چنین وانمود سازند که خانم «سوچی» پس از حبس خانگی آن قدر نزد مردم محبوب شده که در انتخابات پارلمان به پیروزی رسیده است.
روزنامهی اصلاحطلب شرق، آن روز گزارش خود را با تیتر «آنگ سان سوچی، از حبس خانگی تا نمایندگی پارلمان» منتشر کرد و همان زمان روزنامهی اعتماد نیز با تیتر «آنگ سان سوچی، از حبس خانگی تا نمایندگی پارلمان» مطلبی مشابه به انتشار درآورد. روزنامهی مردمسالاری نیز از قافله عقب نیفتاد و با تیتر «لبخند بانوی میانمار»، به تحلیل این مسئله پرداخت. در آن سو اما رسانههای ضدانقلاب با صراحت بیشتری به این موضوع پرداخته و مأموریت اصلاحطلبان را تکمیل کردند به گونهای که سایت «جرس» با تیتر «پیروزی رهبر مخالفان برمه در انتخابات پارلمانی بعد از ۲۰ سال حصر خانگی» به همین مطالب اشاره کرد.
سایت «کلمه» نیز با انتشار گزارشی که در آن تصویر سوچی با لباس سبز تیره دیده میشود از درسهای پیروزی وی برای ایرانیان چنین گفت:
«پیروزی چشمگیر خانم آنگ سان سوچی در انتخابات میان دورهای برمه، درسهای زیادی برای ما ایرانیان در بر دارد. مخاطب مهمترین این درسها، همراهان جنبش سبز هستند. سوچی که بیش از ۱۵ سال حبس خانگی را در کارنامهی بلندبالای مبارزات سیاسی خود برای مردمسالاری دارد، بار دیگر نشان داده که اگرچه در کشورهای استبداد زدهای مانند برمه، راه رسیدن به حاکمیت مردم از طریق مبارزات مدنی عاری از خشونت راهی طولانی است، اما ناممکن نیست. شاید هنگامی که خانم سوچی در پی انتخاباتی که پیروز آن حزب لیگ ملی دموکراسی برای برمه بود، طی کودتای نظامی دستگیر و به حبس خانگی محکوم شد، به ذهن هیچکس خطور نمیکرد روزی فرا رسد که مقاومت و پایداری او و طرفدارانش، نظامیان را مجبور به پذیرش رأی مردم کند. همراهان بزرگ جنبش سبز همهی ما را به صبر و استقامت دعوت کردهاند و نهال امید را در دلهای رنجدیده و داغدیدهی مردم این سرزمین، همچنان سبز نگه داشتهاند. این پیروزی را باید به مردم برمه تبریک گفت و در انتظار شنیدن تبریک متقابل از سوی آنان ماند.»
البته ذوقزدگی مطبوعات زنجیرهای در الگوسازی این روند سیاسی در برمه به همین جا ختم نمیشود و در اواسط تیرماه سال جاری روزنامهی شرق در مطلبی با تیتر «آزادی 46 زندانی برای آشتی ملی» و با تیتر دوم «اصلاحات در برمه جدّیتر شد» ضمن بازخوانی مجدد ماجرای حبس خانگی خانم «سوچی» تلاش میکند کلید واژههایی همچون آزادی زندانیان، آشتی ملی و اصلاحطلبی را برجسته سازد! نکتهی جالب، شباهت این کلید واژهها با پیشنهادهای بزرگان جریان طیف اصلاحطلبان بازگشتگرا –همچون سیدمحمد خاتمی- است!
حال پرسش جدّی از مطبوعات زنجیرهای و البته از اتاق فکر عملیات روانی اصلاحطلبان آن است که اینان که تا این حد به الگوسازی کشوری همچون برمه برای جامعهی ایرانی امیدوارند، چگونه چشم خود را بر روی یک فاجعهی انسانی در این کشور بستهاند؟! و آیا روزنامههایی که تا این حد، زندگی نامه و مواضع شخصی همچون «آنگ سان سوچی» برایشان مهم تلقی میشودنمیتوانند از او این پرسش اساسی را مطرح کنند که این بانوی به اصطلاح صلح طلب و آزادی خواه(!) چرا در مقابل این جنایتها چشم فروبسته است و تنها واگویهی مطالبات غربیها برای او مهم تلقی میگردد!؟
همین مطلب: